همه غلطی کردم. همه کاری کردم که بگم به درک به درک به درک. دیگه نباشه. دیگه نباشم. پام رو بند زمین کرده بود. گفتم به درک. می‌رم سفر. می‌رم سفر یه وره که اصلا معلوم نباشه کی می‌خوام بگردم. گفتم نمی‌ذارم اینکار رو کنه. گفتم به من چه که مریضه. اینم شده بهانه واسه آزار. همه غلطی کردم. تن دادم ،‌وقت دادم، حرف دادم حتی نوازش. گفتم یادم میره. چسبیدم به هرچی که منو بی‌خیالش کنه. که یادم بره. گفتم یه بار بند یکی شدم، دیگه نمی‌شم.
کلمه ندارم. هیچ کلمه‌ای ندارم. احساس می‌کنم الان خالی خالی‌ام. هی دارم کلمه‌ها رو تکرار می‌کنم که یادم بره مدتهاست هیچ کلمه‌ای نبوده که کلمه من باشه، حرفی باشه که من می‌خوام بزنم، چیزی که می خوام بگم رو. این حس لامصب لعنتی که داره آزار می‌بینه اما نمی‌تونه بیاد بیرون، نمی‌تونه بی‌خیال شه. فقط بی‌کلمه می‌شه.
کاش آدم علم تشبیه بلد بود. مثلا یه رودخونه که که داشته می‌فته یه جا یه عالمه نی می‌بینه بعد می‌مونه پیش نی‌ها، یه دفعه می‌بینه نیزار شده ایستاده. بعد می‌دونه باید یه تکون بده به خودش بره دنبال راهش، اما چه کنه با نیزارش، که بندش کرده، که بندشون شده. که گیر کرده تو آرامش اون نیزاره و می‌گه برم که چی بشه. می‌ارزه که برم، با این حال خوش چه کنم؟اما هوا که گرم بشه،‌ بخار می‌شه میره هوا. نه نیزارها می‌مونن، نه اون باقی مونده. رفته بالا و هر تیکه راه رودخونه کم شده.
نمی‌گم من اون رودخونه‌ام خیر سرم. می‌گم که مثل اونه داستان که آدم گیر می‌کنه و بعد همه زندگی‌اش زیر سوال می‌ره که شاید قرار این گیر کردنه است؟ کی گفته باید رفت؟ رفت که چی؟ شاید قرار مرگ همینه. همین که اینجا بمون پیش نیزارت و خوشحال باش و بخار هم شدی آخرشه. اگه بری لابد از یه آبشاری می‌افتی زمین و اونجا تمام میشه.
میفهمید که دارم چرت و پرت محض می‌گم. احساس می‌کنم دو تا پاراگراف بالایی رو یه جایی از شعرهای سیاوش قمیشی رو گفتم. فقط الان باید بگم که نیزاره دلش اما به پرنده های مهاجری بود که می‌اومدن فصلی روش شاخه می‌دادند و چشمش به آب پاش نبود. دیدید گفتم سیاوش قمیشی می‌شه ادامه داستان؟
بی‌خیال این تشبیه و کلمه سازی من. اصل آخرش هم یا میشه تایتانیک یا میشه ر اعتمادی و درد دل رو هم که بخواهیم بنویسیم میشه سیاوش قمیشی. اصل همینه. بقیه فکر کردن، تی اس الیوت ه.
داروها از آدم‌ها بهترن. خود من اینو از همه بهتر می‌دونم. چرا فکر کردم که من ممکنه از داروها بهتر باشم؟
دارو که عاشق آدم نیست. آدم عاشقشه. تو زندگی به یه قرص سفید گرد حسودی نکرده بودیم که امشب حاصل شد. خدایا رحمتت رو.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.