دوشنبه ۲۴ سپتامبر
۱. چی می‌شه من اول هر روز ده دقیقه وقت بذارم اینجا رو آپدیت کنم؟
۲. دلم می‌خواد از زندگی غیر کاری هم بنویسم. از بچه‌هام و گل‌ها و حیاط و همخونه قشنگم.
۳. فعلا از کار بگم. کار تو CERI خوب پیش می‌ره. همیشه همه جا روال کار کندتر از اونی‌ هست که من می‌خوام. حالا نمی‌دونم اگه یه شرکتی بود که پول مثلا زیاد داشت و به طبع اون منابع، باز هم وضع همینطور بود یا نه. تنها جایی هست که همه به من می‌گن یواش‌تر یواش‌تر. من هم دارم سعی می‌کنم سرعتم رو شبیه اون‌ها بکنم. واسه آدم هایپری مثل من راحت نیست.
۴. به لطف الکساندرا و حسین، یه نمایشگاه کوچیک از کارهای ورکشاپ‌های آرت توگدر و همینطور یه سری عکس از کلاس‌ها در شهر منلو پارک تو یه کافه‌ای برگزار شده. تا اواسط اکتبر هم هست. اگه این طرف‌ها هستید برید ببینید. یه سری از کارهای معلم‌هامون رو هم تو یه سازمانی به اسم Partnership for Trauma Recovery به نمایش گذاشتیم.
۵. فروشگاه آنلاینمون- از طریق وبسایت- تا یکی دو هفته دیگه راه میافته. راه که افتاد خبرشو می‌دم.
۶. ساعت ده صبح اینجا رو باز کردم و تا شماره ۵ نوشتم، الان ساعت سه بعد از ظهره. این وسط رفتم با یک آقای موسیقیدانی ملاقات کردم تو اوکلند. تو یه پارکی قرار داشتیم. قرار شده بود که اون سگش رو بیاره، منم این مرتیکه لورکا رو بردم. بهش گفتم که می‌خوام دعوتش کنم عضو برد بشه. قرار شد برم یه شب خونشون با خودش و خانومش- که اونم تو یه سازمان غیر انتفاعی مربوط به مهاجرها کار می‌کنه- شام بخورم چند هفته دیگه ببینم چی میشه. پرسید وضع ایران چطوره بعد از حمله اهواز. هیچ جوابی نداشتم بدم. اخبار ایران رو دنبال نمی‌کنم. به طرز بیمارگونه‌ای اخبار آمریکا رو مصرف می‌کنم و دیگه نمی‌رسم غم دوتا کشور رو بخورم. بهش گفتم کاش لااقل یکی از کشورهام سویس بود. گفت بوتان بهتره. دیکتاتوری هست، منتها سبزه و آروم.
۷. ساعت شد چهار. کاشکی می‌شد همونجوری که قبلا می‌نوشتم، بدون ترس و سانسور، الان هم بنویسم. اما نمی‌شه. تقریبا در مورد هر موضوعی که بخوام حرف بزنم، غیر از کار، یه سری آشنا می‌شن مخاطب آدم. مسائلی که نمی‌تونم بنویسم در موردشون: بچه، رابطه، سکس، مزخرفات رسانه‌های اجتماعی، و هزارتا چیز دیگه. یادش بخیر به تخممون نبود کی چی فکر می‌کنه.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.