روزهایی هم هستن که هیچی کار نمی‌کنه. همه چی روی هم انبار شده. کمک نیست. پول نیست. یه روزهایی هست که آدم به خودش می‌گه این چه غلطی بود که کردم. این به هیچ جا نمیرسه. از این هیچی در نمیاد. آدم به خودش میگه که مضحکه خاص و عام کرده خودشو.
یه روزهایی هست که آدم احساس می‌که لوزر تر از این دیگه نمی‌شه. یه روزهایی هست که آدم می‌گه آخه چرا باید رویا رو وارد زندگی کرد.
یه روزهایی هست که دیگه آدم توان نداره.
هزاران کار مونده هست و من تمام این هفته دارم برای IRC کار داوطلبانه می‌کنم. برنامه خوبی هست اما هیچ کردیتی به ARTogether نمیرسه. IRC هرگز با ما همکاری نکرد. نمی‌دونم چرا. امروز فکر کردم شاید واقعا از من خوششون نمیاد. . گزارش آخر سال رو تهیه کردیم. با حسین و الکساندرا. اما گرافیک دیزاینر نداریم. تبدیل به یه فایل پاور پوینت زشت شد. من قابلیت اینو دارم که همه چی رو تبدیل به یک پاور پوینت زشت کنم. کار سوشال مدیا زمین افتاده. فردا با این وکیل ها قرار دارم که بگم بابا جان یه فرم یک صفحه ای رو پر کردن آخه چقدر طول میکشه. از اکتبر تا حالا معطل یک فرم دو صفحه‌ای اینا هستم.
وسط این نوشته ده بار گریه کردم.
احساس لوزر بودن داره خفه‌ام میکنه. بی‌پولی بیشتر. باید کار پیدا کنم. حساب و کتاب سال قبل رو کردم. نزدیک به پنج هزار دلار خرج ARTogethe کردم تا حالا. البته این شامل حقوقی که از ماه شش تا حالا ندارم نمی‌شه. فقط پولی هست که خرج شده از پس‌انداز و کردیت کارت.
از اون روزهاست که همه چی رو دارم زیر سوال می‌برم. از اون روزا که می‌گم فوقش از یه سری آدم خجالت می‌کشی. ولش کن و بگرد مثل آدم دنبال یه کار.
دارم خفه می‌شم.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.