اتفاق دیگری که افتاد این است که آن خانم فاندریزر که شش هفته مرا «زیر نظر» داشت گفت که تصمیمش را گرفته و با ARTogether کار می‌کند.
گفت که هفته‌ای سه ساعت با ما کار می‌کند. یک ساعتش فقط مشاوره و جلسه با من است که بابتش حقوق نمی‌گیرد. اما برای دو ساعت دیگر حقوق می‌خواهد. و البته روی مبلغی که برای ما جمع کند هم درصدی می‌گیرد.
من تصورم این بود که فقط بخش دوم قرار است اتفاق بیافتد. الان باید تصمیم بگیرم که آیا واقعا توان این را دارم که به غیر از معلم‌ها حقوق بدهم یا نه.
یکی دیگر هم اینکه من هنوز با فاندریزینگ آنلاین مخالفم. در این مرحله مخالفم. با اینکه اولین کمپین فاندریزینگ آنلای باشد به شدت مخالفم. کار حرفه‌آی نیست. به نظرم آن باید برای یک پروژه مشخص باشد. مثلا من بگویم می‌خواهم یک ون بخرم برای نمایشگاه و تبلیغ. آن وقت بگوییم ما مثلا اینقدر هزار دلار لازم داریم و این کیک استارتر ما.
حالا باید بیشتر با هم حرف بزنیم. برای فروشگاه آنلاین هم با هم هم‌عقیده نبودیم.
مسلما اینها چیزهایی است که باید بیشتر در موردش حرف بزنیم. من هیچ سابقه‌ای در فاندریزینگ ندارم. این کار را باید آدم حرفه‌ای انجام دهد. نمی‌دانم چرا اینقدر از پول جمع کردن می‌ترسم. فکر می‌کنم باید خیلی خیلی با مخاطبی که می‌خواهد دستش را توی جیبش بکند شفاف باشم. بگویم که این پول دقیقا خرج این می‌شود. بعد از اینکه خرج هم شد بیایم گزارش بدهم بگویم با کمک شما ما این کار را کردیم.
احتیاج دارم با کسی مشورت کنم قبلا از اینکه تصمیمم را در مورد کار کردن با این خانم بگیرم.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.