سه شنبه ۱۷ اکتبر.

باز تا ظهر -یعنی تا سه بعد از ظهر- درگیر یک کار دیگر بودم (که امیدوارم استخدامم کنند که ازش پولی در بیاید.) جلسه و پروپوزال و این حرف‌ها.

فردا یک ورکشاپ داریم برای ARTogether. با خانم‌های کامبوجی. نگار قرار است دکوپاژ آموزش دهد.
هنوز درگیر فرم اداره مالیاتم. احساس می‌کنم یک جایی اش درست نیست و باید چیزهای دیگری هم باشد. حسین می‌گوید بفرست. هنوز به نظرم آماده نیست و دارد دیر می‌شود. وکیل هم ندارم.
فردا دوتا جلسه مهم دیگر هم دارم. یکی با خانمی که کارش استراتژی بازرگانی است و دیگری با کسی که قرار است دستی به سر و روی سایت بکشد.

سردرد ول نمی‌کند. فکر می‌کردم مال دود است. اما چند روزی است که دودها رفته‌اند و سردرد نه.

لورکا تنش را دیگر نمی‌خاراند. اما سرش را به شدت تکان می‌دهد. مطمئنم باز یک چیزی رفته توی گوشش. فردا نوبت دکتر دارد.

سه ماه منتظر بودیم بازی‌های این فصل بسکتبال شروع شود بلکه هفته ای چند ساعت حواسمان پرت شود. بازی اول فصل را باختیم. ثانیه آخر.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.