اکتبر ۱۰
صبح رفتم یک برنامه ای که دوست تازه ام، سهی- تراپیستی که در یکی از این سازمان‌های پناهندگی کار تراپی می‌کند و کارگاه مادران و بچه‌های افغانمان هم به کمک او برگزار شد- دعوتم کرده بود. یک پنلی بود که سه نفر در آن صحبت می‌کردند و موضوعش خشونت خانگی در بین جامعه پناهندگان بود. چه خانواده‌های همجنسگرا و چه غیرهمجنسگرا.

چقدر آمار خشونت خانگی بالاست در بین خیلی از این گروه‌ها. چقدر جای فضای امن همزبان خالی است. مثلا اگر الان یک زن افغان یا ایرانی یا سوری پناهنده که چند ماه هم هست به اینجا رسیده اگر حتی بداند که در این مملکت می‌تواند به پلیس شکایت کند و حتی جراتش را بکند که به پلیس زنگ بزند بعدش چه اتفاقی برایش می‌افتد؟ تعداد شلترهای زنان قربانی خشونت به شدت کم است. همیشه باید در صف بود و اینکه زبان فارسی یا دری ندارند. بنابرین اگر زن از خانه بیرون هم بزند جایی را ندارد که برود. کاری نمی‌تواند بکند. زبان بلد نیست. رانندگی بلد نیست. چه باید بکند؟

اگر بخواهیم خیلی کلی بگویم شروع زندگی در آمریکا برای یک پناهنده و یک مهاجر بسیار فرق دارد.

چند مدل مهاجر داریم. یا دانشجو بوده و آمده که احتمالا حالا درس خوانده و یک کاری دارد که مانده. حتی اگر کارش هم خوب نباشد زبانش آنقدری خوب شده که بتواند گلیمش را از آب بکشد بیرون یک طوری.

یا اینکه بستگان کسی بودند (همسر و مادر و پدر و خواهر و برادر و …) که باعث می‌شود وقتی میایند اولش خیلی دست تنها نباشند و یکی باشد کمی دستشان را بگیرد و راه و چاه را نشانشان دهد. (باز هم می‌گویم. دارم کلی گویی می‌کنم.)

اما پناهنده‌ها وضعیت متفاوتی دارند. اغلب آنها آواره شده بودند که مجبور شدند بیایند. اغلبشان نمی‌خواستند کشورشان را ترک کنند و مجبور شدند. بنابراین به طور کلی پناهنده‌ها دیرتر در آمریکا شروع به وارد اجتماع شدن، کار کردن، مستقل شدن و همرنگ شدن با اجتماع می‌شوند بچه‌ها و نوجوان‌ها وضعشان بهتر است. اما پدر و مادرهایشان داستان‌های دیگری دارند.


تا جایی که مشاهدات من نشان می‌دهد بین تمام کشورهایی که در حال حاضر از آنها به آمریکا پناهنده می آیند، وضع ایرانی ها از همه بهتر است. سوری‌ها و عراقی‌ها و سودانی‌ها و کامبوجی …آواره شده بودند و بعد از سال‌ها در کمپها بودن به اینجا رسیده‌اند. اما ایرانی‌ها به چند طریق می‌توانند پناهنده شوند. (باز تاکید کنم کسی که از خارج از آمریکا به عنوان پناهنده به این کشور می‌آید با کسی که در آمریکا تقاضای پناهندگی می‌کند و قبول می‌شود و می‌ماند دو مدل مختلف هستند. به اولی می‌گویند Refugee به دومی می‌گویند Asyle اینها از لحاظ پروسه ورود و اسکان خیلی با هم متفاوت هستند. )

چون ما الان در ایران جنگ نداریم پناهنده‌ها یا پناهنده‌های مذهبی (بهایی. زرتشتی. مسیحی. کلیمی) هستند یا پناهنده های سیاسی. باز هم با یک جمع بندی کلی می‌شود گفت که این افراد حداقل از نظر فرهنگی متوسط درنظر گرفته میشوند و خیلی‌هاشان هم در این کشور کس و کاری را داند. یا گروه مذهبی یا دوستان یا فامیل‌ها. یعنی وضعشان خیلی با خانواده‌ای که از یکی از روستاهای افغانستان آمده و هفت تا بچه صفر تا هفت ساله دارند و سن پدر و مادر هنوز به چهل هم نرسیده متفاوت‌اند. از نظر مالی و فرهنگی خیلی فرق دارند.

آنهایی هم که در اینجا تقاضاهی پناهندگی می‌کنند حتما یک طوری اول توانسته اند خودشان را به آمریکا برسانند. وضع آنها فرق دارد.
در کل وضع پناهنده‌های ایرانی از بقیه گروه‌هایی که من دیدم بهتر است.
——
یکی از سخنگویان پنل خانمی بود به اسم ایمی واتسون که در دفتر IRC در شهر سکرمنتو مسئول برنامه‌های جنسیت و کلاس‌های فرهنگی است. خیلی خوب حرف زد. آمار جالب (و البته ترسناکی) هم داشت. اما غیر از آمار چیزی که نظر مرا جلب کرد این برنامه جنسیت در سکرمنتو است. در منطقه ما من مشابهش را ندیدم. به نظر میرسید واتسون جامعه فرهنگی افغان را خوب می شناسد. گفت که در یک سال گذشته دو هزار نفر از افغانستان وارد سکرمنتو شده‌اند که تقرییا همه شان خانواده کسانی هستند که در مقر نیروهای امریکا در تمام افغانستان کار می‌کردند. بنابراین افراد مناطق روستایی و غیر شهری هم زیاد هستند بینشان.
بعد که رسیدم خانه یک ایمیل بهش زدم و تشکر کردم و گفت اگر وقت کند دلم می‌خواهد در مورد این برنامه ها بیشتر بدانم.
—-
در نهایت هدف غایی من از ARTogether بوجود آوردن فضای امنی برای افراد است. زنان و دختران مخصوصا.


ایمی گفت که یک ون دوازده نفره برای حمل و نقل افراد دارند. چقدر لازم است برای این کارها. برای کار خودم هم در نهایت.

داستان خشونت خانگی شد و تعلیمات زمان کارم در شلتر به یادم آمد و هم اینکه چقدر چقدر چقدر چقدر علائم خشونت خانگی بین دوستان و اطرافیانی که حتی باهاشان نزدیک هم هستیم زیاد است متنها به هر دلیلی به خودم اجازه نمی‌دهم چیزی بگویم. هیچ کداممان به هم نمی‌گوییم.
همین هفته گذشته بود که داشتیم با یکی از دوستان نزدیکم که سال پیش جدا شده حرف می‌زدیم و من داشتم بهش می‌گفتم که چرا واقعا من در تمام این مدت رابطه شان- که بسیار ابیوسیو بود به طور بسیار واضحی- چیزی نگفته بودم با آنکه دوست نزدیکم بود.
چقدر چیزهایی که در شلتر به آدم‌ها یاد می‌دهند را به راحتی در مورد غریبه‌ها اجرا می کند اما به دوستانش که می‌رسد چیزی نمی‌‌گوید.
—-
خشونت خانگی هم یکی دیگر از مسائلی که سازمان‌های اسکان پناهندگان جوابی برایش ندارند.

ظهر با ندیم رفتیم فا خوردیم و زندگی کمی بهتر شد.


با سهی قرار گذاشتم که شنبه با هم صحبت کنیم. می‌خواهم برای هیت مدیره دعوتش کنم. منتها باید تا آن زمان دقیقا بفهمم که چه چیزی را ازش می‌خواهم.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.