هر چه که می‌گذرد اعتماد به نفس من در انگلیسی حرف زدن کمتر می‌شود. بله. کمتر میشود. به جای اینکه بیشتر شود. خودم فکر می‌کنم یکی یا مجموعه‌ای از این دلایل است که می‌گویم. نمی‌دانم کس دیگری هم اینطور شده‌ است یا نه.

چیزی که فکر می‌کنم مهمترین‌ دلیلش است این است که در وضعم در خواندن و فهمیدن انگلیسی بهتر و بهتر می‌شود. خوب می‌خوانم. هی‌ لغات تازه و جدید و جذاب یاد می‌گیرم اما اینها آنقدر در ذهن من حک نمی‌شوند که در مکالمه روزانه و حرف زدن از آن کلمات استفاده کنم. یعنی خودم فکر می‌کنم چون فکر می‌کنم که حرف زدنم زبان ساده‌ای دارد که خیلی وقت‌ها منظورم ذهنی مرا نمی‌رساند. نه اینکه فقط کلمه باشد. عبارت‌ها. امان از عبارات‌ها. که آدم چه عبارت‌های خوبی را می‌خواند و در زمان خواندن می‌فهمد یعنی چی و از طنز تویش لذت می‌برد اما وقتی با کسی حرف می‌زنم یادم نیست که باید از آن استفاده کنم. نمی‌دانم منظورم را میفهمید یا نه. مثل این است آدم حس کند دانلد ترامپ حمع است!

یا اینکه با آدم‌هایی معاشرت کند که زبان حرف زدنشان خوب و خیلی خوب است. زبان مادری‌اش است یا خیلی بر آن مسلط شده است و آدم‌هایی هم هستند که می‌خواهی با آنها حرف بزنی و بحث کنی که می زنی و می‌کنی اما فکر می‌کنی چقدر بحث می‌توانستد بهتر شود یا تغییر کند اگر مثلا

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.