روزها، صبح‌ها یعنی، ساعت ده دقیقه به پنج بیدار می‌شوم. ساعت کاری‌ام، به وقت اداری شرق آمریکاست. هشت صبح تا پنج عصر آنها می‌شود پنج صبح تا دو بعد از ظهر من. اما دیگر عادت کردم. البته آدم به زود بیدار شدن عادت می‌کند، اما به زود خوابیدن نه. فکر می‌کنم ماه‌هاست به طور متوسط کمتر از شبی شش ساعت می‌خوابم. آخر هفته ها شاید هفت ساعت اگر بتوانم.

اما مهم نیست. تا حالا خوب پیش رفته. کارم را دوست دارم. اینکه از خانه کار می‌کنم را خیلی بیشتر. در خانه یک اتاق را کرده‌ام دفتر کار، اما خیلی وقت‌ها می‌نشینم روی تخت، میز کامپیوتر را می‌کشم حلویم. کمرم را اذیت نکرده تا به حال. اینطور تمام روز چشمم به خیابان است. دیوار رو به خیابان اتاقم از پنجره‌های بزرگ ساخته شده. پرده‌های سبزش را هیچ وقت نمی‌کشم حتی شب‌ها. پرده برای رنگ دادن به اتاق است اگر لازم باشد، برای پوشیدن پنجره نیست. در هیچ اتاقی نباید باشد. (دلیل دارد که من عاشق هلندم و خانه‌های بی‌پرده‌اش!)

من که کار می‌کنم جوبی و لورکا،‌ اگر در صلح باشند هر دو روی تخت می‌خوابند. تقریبا همه روز را. اغلب یک سگ دیگر هم در خانه داریم. آنوقت می‌شویم چهار موجود زنده روی تخت. کارم را دوست دارم، حقوقش را نه. یعنی اصلا ندارم. خیلی کمتر از آنچیزی است که برای این کار ، و این میزان کار، باید بگیرم، اما همین صحنه اینها روی تخت کنار من و صدای خرو پفشان و دیدن کش آمدنشان و توی هم رفتنشان، این از خانه آرام کار کردن را، خیلی دوست دارم. خود کار را هم دوست دارم. سال‌هاست اینطور کار نکرده بودم. هیچ هفته کار فقط چهل ساعت نیست. همیشه بیشتر است. اما دوست داشتن کار و این از خانه کار کردن فعلا آرامم کرده است.

ساعت سه سگ‌را، یا سگ‌ها را می‌برم برای پیاده روی. نزدیک به خانه، با فاصله ده دقیقه رانندگی، چند ساحل عالی داریم. حالا که پاییز و زمستان می‌شود هوای آنها خیلی بهتر از تابستان بادی اینجا می‌شود. وقتی حیوان‌ها را راه می‌برم نه موسیقی گوش می‌دهم نه کتاب. اگر تلفن دستم باشد برای گاهی عکاسی است. به تلفن نگاه نمی‌کنم.

فیس بوک و تویتر، وایبر و تلگرام و ایمیل را از روی تلفن برداشته‌ام. اینستاگرام آخرین سنگری است که باید از روی تلفن برود. به اندازه خوبی اعتیادم به تلفن کم شده. به تویتر و فیس بوک و اینستاگرام هم. وایبر و تلگرام و ایمیل هم که فقط برای کار است. (یادش بخیر روزگاری بود آدم‌ها از ایمیل‌هایشان برای حال و احوال پرسی و حتی چت کردن استفاده می‌کردند! جیمیل پل عاشقان بود!) وقتی حیوانات را را ه می‌برم فقط حواسم به آنهاست. به دریا و باد هم. این یک ساعت در روز پرکیفیت‌ترین ساعات هر روزاند. احساس می‌کنم که آدم خوش شانسی هستم که هر روز می‌توانم این را برای خودم درست کنم.

بعد که بر می‌گردم دیگر سراع کامپیوتر نمی‌روم مگر اینکه مجبور شوم. هیچ قراری با خودم در این مورد نگذاشته بودم. فقط به شدت میزان ساعات کتابخانی‌ام بیشتر شد. برای این می‌گویم تصمیم نگرفتم. از یک جایی دیدیم که از وقتی کارم تمام می‌شود تا صبح فردا اصلا سراغ هیچ کامپیوتری نرفته‌ام. چون لازم نداشتم. بعد خوشم آمد از این جریان. سعی می‌کنم اگر لازم نباشد واقعا یک کاری، نروم سراغش. البته وبلاگ نویسی ام دیگر آنقدر کم شده که اگر یک وقت حس کنم می‌خواهم بنویسم- مثل الان- آن را جزو موارد لازم به حساب می‌آورم.

روزی پنج شش ساعت کتاب‌خواندن را فکر کنم از زمان دانشگاه دیگر نداشتم. زمان دانشگاه هم آدم لزوما برای دل خودش نمی‌خواند. رمان نمی‌خواند. کتاب بی‌ربط به رشته نمی‌خواند. این حال خیلی خوب است که می‌توانم هر هفته یک کتاب بخوانم. شاید هم بیشتر اگر مثل کتاب‌های امسال اصلا نتوانم زمینشان بگذارم. این کتاب‌خوانی حال آدم را خیلی خوب می‌کند.

در اتاقم تلوزیون ندارم. اگر یک وقت بخواهم برنامه ای ببینیم، می‌روم اتاقش. می‌گویم من آمده‌ام اوشین ببینیم. آن زمان‌ها که اوشین می داد ما هنوز تلوزیون نداشتیم. یا سال اولش نداشتیم. یادم هست که می‌رفتیم خانه مادربزرگم اینها که تلوزیون داشتیم. شب‌های شنبه می‌رفتیم آنجا که اوشین ببینیم. حالا من می‌روم اتاقش که فیلم و سریال ببینم.

خرید خورد و ریز یخچال با من است، خرید سه شام در هفته با او. یک اپلیکشینی هست که مواد لازم و تازه برای پختن سه غذا (یا هر چندتا که شما تنظیم کنید)‌را هفته ای یکبار به در خانه‌تان می‌رساند. یعنی دوشنبه‌ها من یک جعبه دریافت می‌کنم که تویش سه دستور غذا و سه بسته که مواد مورد نیاز برای ساخت اینها تویش است، بنابراین هفته‌ای سه شب حتما در خانه غذا می‌پزیم.

طبق معمول من با ورود هر گونه تکنولوژی به خانه مخالفم تا بیاید و من ببینم چقدر زندگی بهتر شده و چقدر خوشم آمده است. هی غر زدم که من به یک بهانه خرید گوجه سبزی از در خانه می‌روم بیرون. اگر اینهم دلیوری شود که من اصلا از در بیرون نمی‌روم. اما به برکت این اپلیکشن هم آدم در خانه غذای با کیفیت یک رستوران خیلی خوب می‌خورد چون دستوراتش عالی است و همه مواد هم تازه و به اندازه است. هم اصلا دور ریزی مواد غذایی ندارد. چون اگر یک گوجه لازم باشد نمی‌رود یک کیلو گوجه بخرد و هم اینکه در عرض این پنج ماه ما شصت نوع غذای تازه یاد گرفتیم درست کنیم! غذای همه جای جهان.

رفتم یک خلاقیتی در اینستاگرام به خرج دادم و به جای اینکه عکس غذای آماده شده را بگذارم، از مواد اولیه عکس می‌گذارم و می‌نویسم مواد لازم برای تهیه فلان غذا. هیچ توضیحی هم ندادم که من خودم نمی‌روم این ها را نمی‌خرم و تصمیم نمی‌گیرم که کدام را درست کنم! یک اپلیکشن هست که زندگی را اینطور کرده. مدتهاست ملت فکر می‌کنند که واقعا من خودم اینهمه برای آشپزی مایه می‌گذارم و دستور غذایی میسازم! چرا اشتباه به این قشنگی را باید اصلاح کرد؟ اما هر کس بپرسد راستش را می‌گویم که بله. خودمان درست می‌کنیم. اما خودمان خرید نمی کنیم.

صبر می‌کنم با هم آشپزی کنیم. یعنی اگر او آشپزی کند من می‌شینم کف آشپزخانه یا علف می‌کشم یا با سگ و گربه ور می‌روم. یا اخبار می‌بینیم و حرص می خوریم. اگر من هم بپزم او می‌نشیند. غذا می‌خوریم و اغلب هر کسی می‌رود توی اتاق خودش. تا ساعت هفت دیگر شام خورده‌ایم. من به کتابم برگشتم و او هم به هر کاری که در اتاق خودش می‌کند.

این سیستم هر کسی برای خودش اتاق خودش را داشتن به طرز غریبی خوب است. یعنی من می‌دانستم خوب است، اما هیچ وقت فکر نمی‌کردم اینقدر بتواند شکل رابطه را بهتر کند. برای منی که آدمی‌ام با نیاز به فضای شخصی بی‌نهایت خیلی خوب است. اصلا برای آدم‌های بالغ به نظرم باید لازم باشد. اگر آدم بخواهد پیش هم بخوابد، با هم بخوابد، می‌رود توی اتاق طرف. اگر نه هم صرفا به دلیل بی‌تختی لازم نیست کاری را بکند که حسش را لزوما ندارد. بعد هم دیگر اتاق خود آدم است. کثیف باشد، جوراب‌هایش لنگه به لنگه باشد، زیرسیگاری پر شده باشد یا نه…اتاق خود آدم، همیشه قلمرو تنبلی و راحتی آدم باشد و آدم که سن و سالش بالا می‌رود این را برای خودش می‌خواهد. در هر حال این سیستم هر کی اتاق خودش خیلی خوب است. گیرم که گاهی هفته‌ها هر شب یکی در اتاق آن یکی بخوابد. اینطوری هر دفعه که یکی برود پیش آن یکی بخوابد، می‌داند که دلش می‌خواهد.

حال دلم خوب است.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.