برقص!

گِلِن مال ایالت مین بود. ایالتی در شمال شرقی آمریکا. گلن کیسابیان. گفت سه جد قبلم از ارمنستان به آمریکا آمده اند. فامیلی ام یعنی قصاب. گفتم می‌دانم فامیلی‌ات یعنی چه.
گلن همان روز برای اولین بار DMT را تجربه کرده بود و داشتیم در مورد این حرف می‌زدیم که چطور وقتی به تجربه‌های مواد روان‌گردان قوی می‌رسد، ما در زبان روزمره کلماتی برای تشریح آنها نداریم و به سراغ کلماتی می‌رویم که به طور تاریخی بار مذهبی دارند. اینکه چطور مایی که به روح اعتقاد نداریم وقتی نمی‌توانیم حال‌مان را تشریح کنیم می‌گویم که روحمان از بدنمان جدا شده، در صورتیکه این برای این است که وصف دیگری نداریم و جفتمان شاکی بودیم از اینکه این روان‌گردان‌ها- مخصوصا روان‌گردان‌های طبیعی- قبلا توسط مذاهب مختلف امتحان شده و برایشان شرح حال مذهبی نوشته اند.
بحث طولانی و خوبی بود. دور آتش نشسته بودیم. صدای موسیقی از هر طرف می‌آمد. گاهی آدم‌هایی می‌آمدند و کمی گرم می‌شدند و بعد می رفتند. از دی ام تی رسیدیم به رسانه و انتخابات آمریکا و اینکه چرا ظرفیت شوخی پذیری مردم کم شده و از دست این «از نظر سیاسی درست حرف زدن» خسته شده‌ایم و دیگر نمی‌شود با هیچ کسی شوخی کرد و …یک جایی تام هم به ما اضافه شد. تام گفت که در یکی از کمپین‌های انتخاباتی هیلاری کلینتون کار می‌کند و مسئول آموزش یک کسانی است. یادم نیست چه. از من پرسید تو چکاره‌ای. گفتم حدس بزن. گفت پزشک! گفتم آفرین. درست است!
یک دفعه گلن پرسید یک سوالی بپرسم ناراحت نمی‌شوی. گفتم همین الان داشتیم حرف می‌زدیم که ملت چقدر زود ناراحت می‌شوند. نه. نمی‌شوم. گفت درست است که شما در ایران اجازه رقص ندارید.
گفتم درست است. اجازه رقص در فضای عمومی وجود ندارد. هر چند همه در خانه‌ها می‌رقصند.

بعد حرفی زد که هنوز تکرارش مرا می‌لرزاند. گفت: چطور می‌شود اجازه رقص در فضای آزاد را از کسی گرفت. رقص حقی است که همراه با تولد با هر انسانی می‌آید. ما در رحم مادرهایمان در حال رقصیم. Dance is your birth right

من ساکت شدم. پیش خودم فکر می‌کردم خیلی از حقوق انسانی آدم‌ها در همه جای جهان از آنها گرفته می‌شود. به بهانه مذهب، فرهنگ، امنیت و …اما من تا به حال به رقص و اینکه حق همه ماست که بتوانیم برقصیم اینطور نگاه نکرده بودم. شاید به خاطر اینکه آنقدر حقوق دیگری از ما گرفته شده (و می شود)‌که رقص یک چیز لوکس به نظر می‌رسد. اما مگر همین حرف را در مورد حجاب هم نمی‌زنند؟ در مورد حق تحصیل هم نمی‌زنند؟ در مورد خیلی چیزهای دیگر هم می‌زنند.

گلن گفت ناراحت شدی؟ گفتم نه. دارم فکر می‌کنم به حرفت. گفت من هم در یک خانواده تقریبا مذهبی بزرگ شدم. آنها هم سر خوشی با رقص ندارند. اصلا مشکل مذهب با رقص چیست؟ گفتم می‌توانیم کلی در این مورد حرف بزنیم یا برویم برقصیم. گفت من حالم خراب تر از این است که برقصم. تام گفت که من می‌آیم. خیلی رقصیدم آنشب. شاید بیشتر از هر شب دیگری. اولین باری بود که فکر می‌کردم این حق من است که اینطور برهنه زیر ستاره‌های صحرا برقصیم. این حق ماست.

این نوشته در بلوط, سفر ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.