آن زمین تنیس

فکر می‌کنم هنوز دو ساعتی به طلوع مانده بود. من دیگر نا نداشتم روی پاهایم بیاستم چه برسد به رقصیدن. به دوستانم گفتم قربان شما من رفتم که بخوابم. یک کمی غر زدند که نصفه کاره نرو . سردم هم بود. گفتم با خستگی کنار می‌آیم با سرما نه. خدا حافظی کردم که بروم دنبال دوچرخه‌ (سه چرخه ام در واقع) بگردم. حالا پیدایش نمی‌کردم. قشنگ کلافه شده بودم که یادم نمی‌آید کجا گذاشتمش. سگ لرز هم می‌زدم. یک دختری آمد و پرسید که حالم خوب است. گفتم خوبم. فقط سردم است. گفت شال گردن دارد اگر می‌خواهم. می‌خواستم. شالگردنش را داد به من. تصمیم گرفتم راه بروم تا کمپ و فردا در روز برگردم و دوچرخه‌ام را پیدا کنم. اما خیلی راه بود. توی آن سرما. (می‌گفتند شب‌های برنامه امسال از سردترین شب‌های این سال‌ها بوده).

بعد یک پسری آمد و او هم پرسید که حالم خوب است یا نه. آدم‌ها اغلب هوای هم را دارند و اگر ببینید کسی حالش خوب نیست به خودشان اجازه می‌دهند که بروند بپرسند. خود من سعی می‌کنم زیاد حواسم باشد به بقیه. مخصوصا آب خوردن در بیابان مهم است. گفتم خوبم اما دوچرخه‌ام را پیدا نمی‌کنم. گفت که می‌خواهد با هم بگردیم گفتم باشه. گفتم یک سه چرخه قرمز است که جلویش یک قلب قرمز بالشی هم هست. اسمش هم هست «شوگر تیتز».*

خندید. بعد خودش را معرفی کرد و گفت اسمش مایکل است و از نیویورک آمده است. گفتم مطمئن نیستم اگر بلند اسم سه چرخه را صدا بزنیم جواب بدهد. گفت ممکن است شوگر تیتزهای دیگری پیدا کنیم! توی فلاسکش نوشیدنی داشت. گفت ویسکی است و اگر بخوری گرم می‌شوی. گفتم اگر تویش «جی»** باشد چه؟ گفت که پس خودش احتمالا زودتر خوابش می‌برد و من هستم که باید بروم سراغش!

کمی دنبال دوچرخه گشتیم تا من ناامید شدم و گفتم که من می‌روم خانه. گفت اگر اشکالی ندارد با من راه بیاید تا آنجا. گفتم کمپ خودت مگر آنطرف‌هاست. گفت واقعیتش نه. اما دلش می‌خواهد راه برود. گفتم باشد. توی خودم از سرما جمع شده بودم. گفتم من معاشر خوبی نیستم وقتی اینطور سردم است. گفت لازم نیست حرف بزنیم. راه افتادیم و خواستیم که بیابان را دور بزنیم. الان سخت است توضیح بدهم دور زدن شهر یعنی چه. شما تصور کنید که از کمربندی بخواهید بیاید به مرکز شهر.

باز رسیدیم به آن «آخرین واحه». من قمقه آبم توی سبد دوچرخه‌ام مانده بود. رفتم ازشان کمی آب گرفتم و برگشتم که یک دفعه مایکل گفت باورم نمی‌شود. گفتم چی شده. گفت اینجا یک زمین تنیس هست. راست می‌گفت. یک گوشه آن ته ته بیابان یک زمین تنیس درست کرده بودند. دور زمین چراغانی بود. کنارش یک درخت نارگیل هم چراغانی شده بود. یک جعبه بزرگ هم کنار زمین بود که تویش پر بود از راکت و توپ! وسط آن تاریکی، وسط آن سرما ما رسیده بودیم به یک زمین تنیس!

گفتم من ده سال است راکت تنیس دستم نگرفتم. سردم هم هست. مایکل گفت من به تو نگفتم که چه کاره ام! من در نیویورک مربی تنیس هستم. مربی تنیس در دانشگاه نیویورک.

من دیگر از هیچ چیز در برنینگ من تعجب نمی‌کنم. بعد از دیدن جهان که از چانکری آمده بود، دیگر انگار هیچ چیز عجیب نبود. گفت باور نمی‌کنی؟ گفتم چرا باور نکنم؟ گفتم اما من ده سال است تنیس بازی نکردم. آن وقتها هم خیلی بد بازی می‌کردم. گفت اصلا می‌فهمی که الان ما به چه چیزی رسیده‌ایم؟

نه که من از دیدن زمین تنیس در آن گوشه به وجد نیامده باشم، اما حال او خیلی غریب بود. می‌شد هم درک کرد. مربی تنیس باشی و از آن سر قاره آمده باشی و شب داری لطف می‌کنی یک دختر مست یخ کرده را می‌رسانی به چادرش و یک دفعه زمین تنیس می‌بینی. گفتم باشد. بیا بازی کنیم. اما من اگر یخ کردم و مردم بدان که مدیون سگم هستی.

ما آنقدر بازی کردیم که خورشید آمد بالا. آدم‌های زیادی آمدند، راکت گرفتند دستشان و بازی کردند و رفتند و ما نشستیم و نفس تازه کردیم و آب خوردیم و ویسکی خوردیم و دوباره بازی کردیم و من آنقدر گرمم شد که کتم را، شال گردنم را، کلاهم را، شلوارم را،‌بلوزم را و خلاصه تقریبا هر چه داشتم را از کندم بیرون. خورشید ساعت شش تقریبا تماما بالا ست. ما شاید تا هفت بازی کردیم. من شر شر عرق می‌ریختم.

حالا که فکر می‌کنم نمی‌دانم اسم این تجربه چه بود. هر چه بود تنیس نبود. یک چیزی بود مخلوطی از تاریکی، مستی، سرما، طلوع، آدم‌ها، بازی، کری خواندن‌های جدی، رقص، و …آن چهار پنج ساعت واقعا یکی از بهترین ساعت‌های برنینگ من امسال بود.

——–

*شوگر تیتز را نمی‌دانم چه به فارسی ترجمه کنم. شاید سینه بلوری بهترین ترجمه‌اش باشد. اسم رایجی برای رقاص‌هاست (استریپ‌ها). هم کمپی‌هایم لطف کردند و این اسم را روی سه چرخه نازنینم گذاشتند. تمام هفته جوک این بود که نوبت چه کسی است سوار شوگر تیتز شود!

** جی داروی نشاط آور و خواب آوری است که توی نوشیدنی‌ها می‌ریزند و باعث می‌شود طرف خوابش ببرد و به «دوای تجاوزRape Drug » شهرت دارد.

این نوشته در بلوط, سفر ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.