بایگانی سالانه: 2011

هی با موس روی عکسات اینور اونور می‌رم. دلم خواست بودی می‌رفتیم لب دریا هیچی نمی‌گفتیم من فقط دستاتو هی فشار می‌دادم. کرسر موس هم به تو نزدیک‌تره از من. لااقل اون توی کامپیوتره، نزدیک‌تره به عکسای تو چرا نمی‌ری … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

نوزدهم جولای دوهزار و یازده

بیروت-۷ خب اگه به شما می‌گفتند قیمت عوض کردن بلیط فقط میشه ۱۴ دلار شما اینکار رو نمیکردید پنج روز بیشتر بمونید بیروت؟ خب من کردم. بعد خوشحال گرفتم خوابیدم تا لنگ ظهر. بعد کار کردم تا عصر. الان هم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای نوزدهم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

هجدم جولای دوهزار و یازده

بیروت- ۶ تا عصر کار کردم بعد رفتم بگردم. سر از مسجد حریری در آوردم که در بخش مرکزی شهره. رامون ندادن. یعنی مانتو دادن و روسری سرمون کردیم تا همه دکمه‌هاشو هم نبستم، اجازه ندادن. البته یک آقای برادر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای هجدم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

بیروت- ۵ هیچی دیگه. تقریبا تا دوی عصر اونجا بودیم و هرکی واسه خودش یه گوشه رفت خلوت کرد و بعد هم جمع شدیم برگشتیم. تو راه هم من هوس جیگر کردم که رفتیم یه ساندویچی کر و کثیفی خوردیم. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بیروت- ۴ رفتیم دو سه تا از دوستای آقای جین رو برداشتیم و راه افتادیم. یکی‌شون معمار بود و نقاش و تو یه گروه موسیقی هم گیتار می‌زد. یکی دیگه هم طراح داخلی بود و مربی صخره نوردی. یک‌دیگه هم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بیروت-۳ از کرم الزیتون که اومدیم بیرون،‌ با ماشین آقای جین رفتیم «منطقه سلطنتی‌ حریری.» رفیق حریری،‌ نخست‌وزیر ترور شده لبنان، که این روزها باز دادگاهش هم به شدت داغه، ظاهرا آدمی بوده که همه (یعنی هم مسیحی‌ها و هم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

هفدهم جولای دوهزار و یازده

بیروت- ۲ بعد از هوا کردن پست دیروز، اقای صابخونه‌ام که جین بود،‌ یعنی بعد فهمیدن جان یا همون ژان فرانسوی هست و به خارجی‌ها میگه جین، اومد دنبالم که بریم بیروت گردی. این آقای جین خودش معماره و خب … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای هفدهم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

شانزدهم جولای دوهزار و یازده

بیروت-۱ ساعت چهار صبح رسیدم به فرودگاه بیروت. یک عروس و دامادی از یک پرواز دیگر هم به زمین نشسته بودند و یک گروه با ساز و دهل و طبل آمده بودند به استقبالشان. ساعت چهار صبح. شهر گرم، دعوای … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای شانزدهم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

پانزدهم جولای دوهزار و یازده

نمی‌دانم چرا از سوفیا/ صوفیا (دیدم با هر دوتا دیکته موجوده) یک جور انتظار خاصی داشتم. یعنی انگار برای استانبول آمده بودم. یا شاید هم خوب است و من غمگینی خودم را در صورت شهر و مردم می‌بینم. از آن … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای پانزدهم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

چهاردم جولای دوهزار و یازده

برگشتم برلین. انگار همه شهر در دست احداث است. همه جا پر است از سیم و نرده و لوله و علامت‌های کارگران مشغول کارند. برلین گرم و شلوغ و پر از توریست است. من خیلی برلین را نفهمیدم. می‌دانم طرفدار … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای چهاردم جولای دوهزار و یازده بسته هستند