بایگانی روزانه: 15 اکتبر 2011

پانزدهم اکتبر دو هزار و یازده

از وقتی اومدم هم زیاد مهمون کوچ سرفینگی داشتم هم مهمون همزبان‌خانه‌ای. اولش دو تا دختر فرانسوی اومدند. یکیشون یک سال اینجا پذیرش گرفته بود و دو شب بود و بعد رفت پیش یکی دیگه. ماریان اما تقریبا یک هفته … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای پانزدهم اکتبر دو هزار و یازده بسته هستند

مثلا تو بیایی الان همین الان- ساعت سه صبح در بزنی من بترسم. بپرسم هو ایز دیس بعد تو بگی منم. در رو باز کن بعد من خشکم بزنه. در رو باز نکرده خشکم بزنه. یه شال از رو زمین … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

خیالش رو نوازش نکنید وقتی دستتون میره روی شونه‌هاتون که تو خیال سرش رو نوازش کنید و یه دفعه دستتون میخوره به استخون‌های پایین گردن بعد اندازه استیصالتون دستتون می‌آد بعد داغون می‌شید شدم که می‌گم

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند