بایگانی روزانه: 7 اکتبر 2011

الان ما سه نفریم هر کدوممون یه لپ تاپ رو پامونه تو سه اتاق مجزا نشستیم من رو دیوار این دوتا تو فیس بوک یه چیزی میذارم بعد اون یکی اتاقیه زرتی میره لایک میزن بعد من کامنت میذارم که … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

الان یه سه چار نفر آدم دارن می‌زنن تو سرشون که یا امام زمان این باز تند تند شروع کرد به پست نوشتن باز چه گندی زده

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

There is a name on my gtalk with this status for ever. I love you (husband name). they are together more than 10 years now. somehow every time i look at her status, a little, cute though, smile is coming … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

هی آدم میاد بنویسه کلمه‌ها در می‌رن. یعنی قبل از اون اصلا کلمه در نمیاد که بره. کار کلمه‌هه هم اصلا نیست. بعد آدم یادش می‌ره چی می‌خواست بنویسه تو بیگین ویت! اوه. شت.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

هفتم اکتبر دو هزار و یازده

از روزهایی که دوباره صدای پا «مرا به سوی انتظار» لبخند می برد

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای هفتم اکتبر دو هزار و یازده بسته هستند