بایگانی روزانه: 14 اکتبر 2011

بکن تو کله‌ات مگس مزاحم. بکن تو کله‌ات نمی‌خوادت دختر جان. نمی‌خوادت. مگسی. می‌فهمی. مگسی. مگس. اولش چیزی نمی‌گه نمی‌بینه تو رو بعد یواش یواش با دست کنارت می‌زنه. بعد شاید یه اه هم بگه بعد بگه بسه دیگه برو … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

چهاردم اکتبر دو هزار و یازده

یه هفته است نرفتم صندوق پست. یه هفته است هیچ لیوانی، هیچ قاشقی، هیچ بشقابی تو این خونه شسته نشده. زیر سیگاری‌ها پر پر. بوی شراب مونده و آشغال خونه رو برداشته. روی میز کتاب و پوست کیک و خمیر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای چهاردم اکتبر دو هزار و یازده بسته هستند

A moment of madness It’s happened before It could turn into sadness or a civil war You’ve got me changing all i ever thought When you first got so mad lost your rag Trying to save some trees Angry cries, … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند