بایگانی ماهیانه: نوامبر 2006

با بسیج همگانی سانسور را به عقب برانیم

گزارشگران بدون مرز از ٧ تا ٨ نوامبربرگزار می کند با بسیج همگانی سانسور را به عقب برانیم ما همگان را فرا می خوانیم که از روز ٧ نوامبر (١۶ آبان) ساعت ١١ تا چهارشنبه ٨ نوامبر (١٧ آبان) با … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای با بسیج همگانی سانسور را به عقب برانیم بسته هستند

من خیلی به دعواهای دمکراتها و جمهوری خواها کار ندارم. دلم میخواد – و تا حدی مطمئنم – که هر دوتا کنگره و سنا رو خواهیم گرفت. اما دو نکته راجع به انتخابات که هی میخوام بگم و این روزها … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

هفته خیلی شلوغی رو میگذرونم. میدونم باید از انتخابات – که امروزه- بنویسم و یه سری حرفها دارم در مورد کمپن بر علیه سنگسار که نگفته مونده. اما فعلا وقت نوشتن ندارم. مطالبی که این روزها پست میشه, نوشته های … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

اندر حکایت دوست ما و عضو شریف دوست پسرش

راهنمایی بودم که این دایی جان ناپلئون رو عمو علی داد دستم. یه سه شبانه روزی خوندم و خندیدم. بعد مامان خوند و بعد تو خونواده چرخید و کلا یه مدت همه میخندیدن. یادمه پسر عمه محترم شاکی شد که … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای اندر حکایت دوست ما و عضو شریف دوست پسرش بسته هستند

روزمره

۱. دوی دیروز خیلی خوب بود. بماند که من بیشترش رو تند راه رفتم و ندویدم. نفر اول پنج مایل رو تو هفده دقیقه دوید و من میدونم شما اصلا براتون مهم نیست که زمان من رو بدونید. ولی در … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای روزمره بسته هستند

شرمنده از این همه نوشتن!

۱. من فردا دارم میرم اینجا بدو ام. منتظر شکستن یه رکورد جهانی باشید. ما از طرف سازمانمون یه تیم دادیم. من قراره سگ دوستم رو هم بدوونم. من تا حالا سگ راه نبردم. خیلی هیجان زده ام! نمیدونم دوربین … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای شرمنده از این همه نوشتن! بسته هستند

مقام سرباز

اونجا: من هشت سالم بود که جنگ تموم شد. خود جنگ رو خیلی یادم نیست. اما یادمه اسم رزمنده و بسیجی برام به معنی روسری درست کردن بود. یعنی رژ لب خوردن. یعنی نخندیدن. یعنی آستین مانتو رو پایین کشیدن. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای مقام سرباز بسته هستند

وبگردی و ماهیچه و علی جی!

۱. تو وبگردی دیروز, به وبلاگ یکی از آشناهای خانوادگی خیلی دور رسیدم. پدر و مادرها هنوز در تماس هستن و بودن هر دو خانواده در خارج ایران, ارتباط رو از ایران بیشتر کرده. اما بچه ها تقریبا هیچ وقت … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای وبگردی و ماهیچه و علی جی! بسته هستند

ریشه های شک

نمیدونم کسی کتاب ” لبه تیغ” اثر ” سامرست موام” رو خونده یا نه. یا اگه خونده مثل من روش اثر گذاشته یا نه. اگه بگم مسیر زندگی من رو سه چیز عوض کرد, بدون شک این کتاب یکی از … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای ریشه های شک بسته هستند