مقام سرباز

اونجا:
من هشت سالم بود که جنگ تموم شد. خود جنگ رو خیلی یادم نیست. اما یادمه اسم رزمنده و بسیجی برام به معنی روسری درست کردن بود. یعنی رژ لب خوردن. یعنی نخندیدن. یعنی آستین مانتو رو پایین کشیدن. دختر های که پدرهاشون تو جنگ کشته شده بودن , یا جانباز و اسیر بودن معمولا به مدرسه های عادی نمیاومدن. اگه هم بودن چادر شاخصه بارزشون بود. معمولا کسی جز خودشون باهاشون دوست نمیشد. معروف بودن به جاسوس.
پاسدار و رزمنده و بسیجی و جانباز و آزاده و کمیته همه یه معنی داشت. لباس سبز که این اواخر باتوم هم به اون اضافه شده بود. حال هممون بهم میخورد ازشون. کسی – حداقل تو دور و بری های من- روایت فتح نمیدید.
الان که فکر میکنم برام عجیبه که من که تو اون سالها اونقدر تشنه خوندن و دیدن و یادگرفتن بودم , چرا تا هیجده نوزده سالگی نتونستم بر این حس انزجارم غلبه کنم و برم بخونم در موردشون.
حاتمی کیا من رو آشتی داد. آشتی که نه. با بسیجی که نمیشد آشتی کرد. اما باعث شد جور دیگه ای هم نگاه کنم. بعد ها هم همه فیلمهای ملاقلی پور رو دیدم.
جنگ هیچ وقت مقدس نبود. هیچ جنگی. هیچ خونی. اما این اواخر با احترام به آدمهای جنگ نگاه میکردم. نه به اون روسا. به اون کسایی که واقعا جنگیدن. و کسایی که همیشه گم بودن.
الان اون جنگ اینقدر برام مهم هست که موضوع مهمترین تحقیقم – که امیدوارم در ایران انجام بشه- یکی از مسایل جنگ هست. اون آدمها الان برای من مهم ان. اما اونها اینجا مهم شدن. نه تو جایی که جنگیدن. نه تو جایی که کشته شدن. نه تو جایی که اعضای بدنشون قطع شد.
اینجا:
کمتر کسی با جنگ موافقه. اونقدر این سالها امریکا ضربه خورده از این جنگها که حتی اونهایی که بعد از یازده سپتامبر جنگ رو ضروری میدونستن, حالا صداشون در اومده.
سربازی اینجا داوطلبی هست. پول خوبی هم به سربازها میدن. هزینه دانشگاه و خونه و ماشین و خیلی چیزهای دیگه رو هم بهشون میدن. مزیتهای خاصی دارن که هر کسی نمیتونه داشته باشه. فرقی هم نداره که سرباز جنگ دوم بوده باشی یا همین هفته از عراق برگشته باشی. همه هم میدونن که اینها از این مزیتها برخوردارن.
اما تفاوت همینجاست. این احترامی هست که اینها برای سربازهاشون قایلن. همه. حتی کسایی که مخالف جنگ و سیاستهای دولت هستن. اونها دولت رو مسول میدونن نه سرباز رو. سرباز همیشه کسی هست که جونش رو به خاطر وطنش و هموطنانش به خطر می اندازه و این با هیچ پولی قابل پرداخت نیست. اعتراف میکنم که من اینجا یاد گرفتم به سربازهای خودمون هم احترام بذارم.
این هست که وقتی جان کری میاد به طور تلویحی میگه که هرکی درس نخون و تنبل هست میشه سرباز , صدای همه – حتی هوادارانش – در میاد و اون مجبور به عذر خواهی میشه.
چرا فرهنگ جنگ پرور ما تو این همه سال هرچی سعی کرد نه تنها هیچ احترامی برای سربازهامون نیاورد بلکه اینهمه نفرت رو هم کاشت تو دل هم نسلان من؟

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.