وبگردی و ماهیچه و علی جی!

۱. تو وبگردی دیروز, به وبلاگ یکی از آشناهای خانوادگی خیلی دور رسیدم. پدر و مادرها هنوز در تماس هستن و بودن هر دو خانواده در خارج ایران, ارتباط رو از ایران بیشتر کرده. اما بچه ها تقریبا هیچ وقت هیچ رابطه ای باهم نداشته و نداریم. شاید اصلا همدیگه رو نشناسیم.
همیشه فکر میکردم این دختر – که الان تنها تو یکی از شهرهای شمال امریکا زندگی میکنه- دختری هست که خیلی خودش رو میگیره. همیشه فکر میکردم از اونهایی هست که متکی به ثروت پدر, به همه فخر میفروشه و هیچکی رو در حد خودش نمیدونه. شاید اختلاف طبقاتی فاحش ما تو ایران این ذهنیت رو برای من به وجود آورده بود.
دیروز نشستم آرشیو پنج ساله اش رو خوندم. چقدر فرق داشت ذهنیات این آدم , با اون موجودی که من فکر میکردم. دختر ساده و بی و غل و غشی که همه دغدغه های زندگی اش مثل ماست. ضربه خورده ای که دیگه نمیتونه اعتماد کنه. و هنوز اسیر فشاری که تو ایران بهش وارد شده.
لینکش رو یه لحظه اضافه کردم اما بعد دیدم درست نیست. فکر کردم شاید خوش آیندش نباشه. اما این رو میخوام بگم که چقدر وبلاگش کمک کرد که همه اون ذهنیت نادرست من بره. الان کلا آدم دیگه ای شکل میگره تو ذهنم وقتی اسمش جایی آورده میشه.
۲. میدونید این درد کشش ماهیچه چی هست دیگه. از همونهایی که یه لحظه یه ماهیچه ای رو میگره و دردش مرگ آور هست. بعد هم معمولا تا چند لحظه بعد کلا اثری ازش نمیمونه.
کسی میدونه علت این چی هست؟ چه جوری پیدا میشه و چه جوری میشه جلوش رو گرفت یا کاری کرد که کمتر بشه؟
من همیشه این مشکل رو داشتم. اما یکی دوسالی خبری نبود ازش. الان دو هفته ای هست که شروع شده. مخصوصا وقتهایی که میخوام از خواب بلند شم و تو ماهیچه بین زانو و مچ پا.
آقایون , خانمهای دکتر لطفا مددی.
۳. فقط یه لحظه فکر کنید به اثرات اجتماعی یک کار رسانه ای. که چطور میشه برای مردمی که حتی یک بار اسم قزاقستان رو نشنیدن , این کشور رو شناسوند. من هیچ وقت به این برات نخندیدم. همیشه تلخ بود برام.
یه لحظه فکر کنید اگه قرار بود شهر یا کشور شما اینطور معرفی بشه.
اگه گیج شدید که چی میگم این مطلب لگو ماهی رو حتما بخونید.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.