چند نکته

– ننوشتنم دلیل بر نخوندم نیست. اتفاقا اونقدر حرف نگفته دارم که نمیدونم کی بنویسمشون. از تمام دوستای عزیزی که زحمت کشیدن و با کامنت یا ایمیل نظرشون رو راجع به این پست گفتن ممنونم. از تمام کامنتها و مطالبی که در این مورد گفته شد ( هرچند اونقدی هم نبود) به طور مرتب پرینت گرفتم. بحثی رو که صاحب افکار داره ادامه میده رو هم دنبال میکنم. خودم هم این دو هفته با خیلی ها تماس گرفتم. داخل و خارج از ایران. زنهایی رو که اسم فیمینیسم رو هم تا حالا نشنیدن. عکس العمل ها هم خیلی جالب بود . اما گفتم که واسه یه تحقیق دانشگاهی میخوام . اینطوری راحت تر بود.
راستش قصد داشتم چکیده نظرات و ایمیل ها و این تماسها رو شنبه بنویسم. اما دیدم یه بحث جدید راه افتاده. گفتم عجله ای که نیست. یه ذره دیگه صبر کنم ببینم این نظرات به کجا میرسه.
یه توضیحی هم بدم برای دوستانی که وقتی ایمیل یا نظرشون رو فرستاده بودن ازم خواسته بودن که بهشون جواب بدم یا نقد کنم یا اگه کاری هست بهشون بگم. همونطوری که گفتم این فقط یه ایده خام هست. من که خودم رو کمتر از اونی میدونم که بخوام ایده ای رو نقد بکنم . همین که بتونم خودم رو نقد کنم خیلی هست. اما جوابی اگه داده نشد فقط واسه اون بود که میخواستم نظرات بیشتری جمع بشه تا نظرات من هم محدود نمونه. امیدوارم به حساب بی اعتنایی یا سر گشتگی من گذاشته نشه. از زود برداشت کردن تجربه های خوبی نمونده.
——-
از دوستانی که زحمت کشیدن داوینچی کد رو برام فرستادن جدا ممنونم. به لطف پرینتر محل کار از ۴۴۰ صفحه کتاب پرینت گرفتم ! در هر حال مشکل اون آدمی که میخواست فارسی بخونه حل شد. چقدر این وبلاگ خوبه.
——-
آقای محترمی که به خاطر پابلیش نشدن نظراتتون قصد تجاوز به من رو دارید! در خونه واسه اینه که صاحب خونه هر کسی رو که نخواست راه نده توش. من هم واسه این سیستم واسه این پول دادم که کسی مثل شما اینجا وارد نشه. اینجا خونه منه و تا هزار سال دیگه که کامنتاتون توهین به من یا بقیه باشه باز هم اینجا جایی نخواهید داشت. من هم کسی نیستم که بگم اگه دلتون خواست هر چیزی به من بگید. من اونقدر دمکرات هستم که تمام فحش ها رو اینجا بذارم. نه . من نیستم. برای خودم ارزش و احترام قائلم و برای این صفحه. برای بلوطم. همونطور که شما اگه تو دنیای واقعی هم وجود داشتید ندیده میگرفتمتون اینجا هم ایگنور خواهید شد.
——-
یه زن ایرانی صبح اومد اینجا. گرسنه و مریض . با یه پسر ده ساله. در مرز اخراج به خاطر ورود غیر قانونی به کشور. دارم هر کاری میکنم که بشه جایی نگهش داشت. نمیدونم کی بهش گفته بود که اگه بری از ولفر پول بگیری واسه حضورت مشکل ساز میشه. از صاحب کار ایرانی اش میگفت که بهش ساعتی چهار دلار میداد ( حداقل حقوق ۶.۷۵ هست) و شبها میخواست باهاش بخوابه. گرسنگی از صورتش میبارید. در مرز بیخوانمانی بود. به هر جا تونستم زنگ زدم. منتظرم برگرده. این ایرانی های بنز و بی ام دبلیو سوار که میلیون میلیون واسه برپایی دمکراسی با انجمن شاهزاده کار میکنن کجان؟
شاید برای من مهمترین چیز اینه که فکری واسه مشکلات اونور دیوارم بکنم تا هزاران دیوار اون ور تر…
——-
مدیر امور مالی شدن مسولیت زیادی داره. قبولش نکنید. از ما گفتن.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.