بایگانی دسته: بلوط

از بیرون که به خودم نگاه می‌کنم، حبابه رو می‌بینم. حبابی که نمی‌دونم کی درستش کردم و کی اینقدر ضخیم شده که قشنگ دارم توش واسه خودم زندگی‌ می‌کنم. امروز دوباره یکی ازم پرسید بالاخره خودت می‌دونی چی می‌خوای؟ راستش … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

اشراق

به خودم و همه دروغ مى گم وقتى مى گم نمى دونم چى مى خوام. مى دونم چى مى خوام و مى دونم که نیست و نمى شه.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای اشراق بسته هستند

مسئله اینه که دیگه هیچ چیزی آدم رو تحت تاثیر خودش قرار نمی‌ده. همه تکراری شدن. همه چی تکراری شده. هیچکی دیگه جذاب نیست. حتی توی مستی، حتی توی فضا. همه رو می‌شه خوند. فوقش لازم باشه دوبار ببینی‌اش. همه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

کم پیش‌ میاد من دلم بخواد یکی دیگه باشم. هرچی فکر می‌کنم راستش یادم نمی‌آد هیچ وقت خواسته بوده باشم یکی دیگه بوده باشم. اما اون دختره…کاشکی من اون دختره بودم. می‌دونم نشدنیه، می‌دونم احمقانه است، می‌دونم حتی خنده‌داره. اما … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

چرا آدم باید از اون یه لحظه، که فقط هم یه لحظه است اینقدر بترسه مثل بانجی جامپینگ، که می‌دونی میپری ولی فقط لحظه پریدن، لحظه قبل از پریدن هست که ترس به نهایتش میرسه. وقتی پریدی دیگه پریدی. دیگه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

نوشتن هیچ‌وقت علامت خوبی نیست نوشتن ترسناکه. خیلی ترسناکه.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

Panic attack and I smile: yes please. put the report on my desk by 4. Panic attack Hey, when my tea is gonna be ready Panic attack Hi, this is bla bla, can i make an appointment? yes he is … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

I had two heart attacks, an abortion, did crack… while I was pregnant. Other than that, I’m fine.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

You mean she would rather imagine herself relating to an absent person than build relationships with those around her

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

From Santa Barbara

منو هوایی کردی که ملوک؛ ———– الان دیدم لوا چهار ماهه که رفته. رها رو یادم نمیاد کی رفت. انگار خیلی وقت پیش. تصویر رفتنش هنوز تو ذهنمه ولی. تو گولیتا بیچ نشسته بودیم با پگاه و داشتیم ازش خداحافظی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای From Santa Barbara بسته هستند