بایگانی دسته: بلوط

می‌خوام بزرگ شدم نجار بشم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

اینو هم بگم که واقعا واقعا من هی سعی می‌کنم کلی‌گویی نکنم که ایرانی‌ها فلان، مردهای ایرانی فلان، زن‌های ایرانی فلان. آدم خوب و بد همه جا هست. بعد من هم کلی مرد ایرانی خوب و زن ایرانی خوب تو … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

از دست صابخونه دارم فرار می‌کنم. تو این ده ساله تو این ممکلت همچین مشکلی نداشتم. فهمیدم یارو وقتی نبودم اومده تو اتاقم و یادداشتی چیزی هم نداشته. منم در خواست تعمیر چیزی نداده بودم. تازه اینو هم وقتی از … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

این شهر، شهر تکراره. شهر نه تا پنج، شهر سه تا هفت مشروب نصف قیمت، شهر باشگاه بعد از کار، شب شب‌های مشخص جمعه، شب بارهای مشخص شنبه. شهر آدم‌های لیوان استارباکس به دست،‌ شهر آدم‌های کیسه‌های کاغذی غذا، شهر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

این شهر جای کارمند‌هاست. و روسای کارمند‌ها و روسای روسای کارمند‌ها و ریس‌های بزرگ‌تر و دست آخر هم برادر بزرگتر. حتی خود برادر بزرگ‌تر هم زیر سایه بزرگ‌ترهاست. وقتی آدم کارمنده، حتی وقتیه رئیسه،‌ همیشه حواسش هست که بالاسرش یه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

عشق سیاه و سفیده. خاکستری نداره. تو یا عاشق یکی هستی یا نیستی. خاکستری نداره

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

خسته نباشی رنگی.  

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

میرم سفر کاش بارون بباره.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

There s a big difference of me being alone in my bed and you not being in my bed.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

از اون شبهاست که دلم میخواد یه کتاب شعر بخونم تا صبح با صدای بلند، اما کتابهام در انبارى اون ور دنیا زندونى شده اند. شعر و موسیقی دوباره از دنیای من کم شده اند.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند