بایگانی دسته: بلوط

کنج

جاهایی است در اماکن عمومی که آدم نسبت بهشان احساس مالکیت می‌کند. بعد اگر یک دفعه بخواهد برود در کنج خودش خلوت کند و ببیند کس دیگری انجاست حتی ناراحت هم می‌شود. می‌دانید چه می‌گویم؟ یک جور حس مالکیت به … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای کنج بسته هستند

ایده

فکر کنم خداداد بود یه بار گفته بود وقی آدم داره خودش یه چیزی می‌نویسه و حوصله‌اش رو نداره و البته دیگه وسطشه و نمی‌شه که از نو شروع کنه همینطور فوران وحی ایده‌های تازه است که بهش نازل می‌شه. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای ایده بسته هستند

دیشب ازدواج موقت نداشتی؟

خیلی حواسم جمع نیست که دقت کنم ببینم چه می‌گویم یا به ساختار نوشته توجه کنم. این مطلب الان دو‌هفته است که در ذهنم است و دیگر کله‌ام جا ندارد. یک کلاس جامعه‌شناسی خاورمیانه دارم که واقعا کلاس مورد علاقه‌آم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای دیشب ازدواج موقت نداشتی؟ بسته هستند

For Dearest Ali

دیوانه ای تو. حالا ببینم کی بهت گفتم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای For Dearest Ali بسته هستند

مامانته؟ آخی!!

ما از طریق چهار‌دیواری این قجری نازنین (‌زند به قجری بگه نازنین یعنی یک سونامی تاریخی) به یک جایی رسیدیم که همه‌اش را یکجا خوردیم! من حالا از وقتی آینجا را خواندم هی به این فکر می‌کنم اگر من قرار … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای مامانته؟ آخی!! بسته هستند

این چه حرفی‌است که می‌گویند تا خودت در شرایطش قرار نگرفتی خفه شو و حرف نزن؟ با این حساب من حتما باید از دست پدر و همسر و برادر کتک خورده باشم تا بتوانم در مورد قربانیان خشونت خانگی حرف … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

جالب است که آدم‌ها چطور نه در کلام و نوشته و نگاه که در سکوت و قهر و خاموشی خود واقعی‌شان را نشان می‌دهند. بزرگ شدن گاهی خوب است. کاش همه بتوانند روزی روی خوبش را هم تجربه کنند. حتی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

By the way, my friend was a lesbian!

اتفاق جالبی امروز افتاد. گفتم بد نیست افکارم را با صدای بلند اعلام کنم. دوستی امروز خبر داد که برنامه شباهنگ صدای امریکا از وبلاگ تو نقل قول کرده است. رفتم و گوش دادم. دیدم این پستاست. خوب دستشان هم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای By the way, my friend was a lesbian! بسته هستند

یک شبانه‌روز مهیب و طوفانی رو پشت سر گذاشتم و الان معنی آرامش بعد از طوفان رو با تک تک سلول‌های تنم درک می‌کنم. واقعا استرس چه نمی‌کنه با آدم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

برچسب: ایده یه دستگاهی باید اختراع بکنم که تو هر اتاقی که من می‌رم یه امواجی ساطع کنه که کولر اتاق رو از کار بندازه. خاموش کنید این لامصب رو.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند