بایگانی نویسنده: لوا زند

مرد قدبلند بداخلاق یکدنده کم حرف و دوست داشتنى کوچه بچگى هاى من، دیشب رفت. بابابزرگم دیشب رفت و من هیچ وقت نرفتم که براى عید پیششون باشم. ترس تمام این ده سال حالا اتفاق افتاده و یکیشون رفت و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

Instagram

سفید میشن تند تند. دوسشون دارم.

منتشرشده در عکس | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای Instagram بسته هستند

ترس

این رو  یه سال پیش واسه یکی نوشته بودم. دلم می‌خواست جرات داشتم و می‌گفتم که هنوز همونجام. دقیقا همون‌جا. اما پاراگراف آخر…نمی‌دونم. کاشکی به یقین می‌تونستم بگم که هنوز همون‌جام. تنهایی این یه سال گذشته پدرمو درآورد. حالا دیگه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای ترس بسته هستند

وقتی به یه آدمی که افسردگی داره و از خونه‌اش تکون نمی‌خوره، می‌گید که تقصیر خودته پاشو ورزش کن حالت خوب می‌شه، یا بیا معاشرت کن سرحال می‌شی مثل اینه که به آدمی که پاش شکسته و تو گچه می‌گید … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

از در اداره که آمدم بیرون، گر گرفته بودم. به طرز غریبی- که دیگر خیلی کم پیش‌ می‌آید خشمگین و غمیگین و عصبانی بودم. کیف باشگاه هم روی دوشم بود. همراه خودم میبرم که مستقیم از سرکار بروم ورزش. (بله. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

از برنامه‌های آینده

تن‌هامون با هم به طرز غریبی سینک‌ان. همه‌چیز می‌تونه ساعت‌ها و ساعت‌ها مطبوع باقی بمونه. همه‌چیز برای من مطبوعه. برای اون نه اما. معتقده رفتار من توی رخت‌خواب خیلی وقت‌ها مردانه‌ست. معتقده گاهی حتا رفتارم برخورنده‌ست. می‌گه به مردها صرفن … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای از برنامه‌های آینده بسته هستند

من درد مشترکم

نمی‌دونم باید این لذت غریب رو انتخاب کنم و پیه سختی‌ها و بالا-پایین‌های شدید حسی رو به تنم بمالم؟ یا رابطه‌ای این‌همه سینوسی و این‌همه تند و تیز رو بی‌خیال بشم برم سراغ همون مدل‌های آشنای همیشگی و غریزی خودم. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای من درد مشترکم بسته هستند

Instagram

One and the only one

منتشرشده در عکس | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای Instagram بسته هستند

ناماسته

دوربین گردنمان بود. هر دوتایمان. این دفعه ویر عکس گرفتن از انعکاس‌ها را داشت. هر انعکاسی، از خودمان در آینه تا انعکاس در چاله‌های آب. مشروبات و مسکرات زیادی مصرف کرده بودیم و سرما هم خیلی حالیمان نبود. یک جایی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای ناماسته بسته هستند

عریان یه حرف خوبی می‌زد. می‌گفت ما نمی‌تونیم صبر کنیم که طرف جواب بده، که اون یه قدم برداره،‌ که یواش یواش بریم جلو، که بفهمیم ترمز واسه رانندگی سالم لازمه. عاشقیت واسه من به شکل سقوط آزاد تعریف شده. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند