بایگانی نویسنده: لوا زند

یه دوستی داشتم هزار سال پیش تو ترکیه. اسمش بود تولای. اسم شوهرش هم بود سوات. یکی از مشکلات دائمی تولای این بود که اسم سوات رو تو تلفنش عوض کنه. وقتی همه چی خوب بود، اسمش رو تو تلفنش … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

واسه من برعکسه. همه زندگی که به کنار، واقعیت برای من فقط روی مستی اتفاق می‌افته. من انگار تو حال عادی ام تو رویاهام زندگی می‌‌کنم، روی  الکل می‌رم تو عالم کوفتی واقعیت. انگار حسام رو الکل تازه جون پیدا … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

Instagram

منتشرشده در عکس | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای Instagram بسته هستند

در یک ماه گذشته دوتا پتو بافتم. (خیلی جدی.)  

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

فکر نمی‌کردم در این سن و سال کسی از آدم بپرسد زندگی یعنی چه. یکی پرسید. من یک جوابی دادم. اما ته دلم بلند بلند خندیدم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

نباید آدم بفهمد که دارند دانسته خرش می‌کنند. یک وقتی می‌گوید خب شاید اینطور نباشد، حواسشان نیست، قصدشان نیست، ته دلشان اینطور فکر نمی‌کنند. بعد اینطور میشود خودش را خوب گول بزند. اما یک وقتی در یک نقطه‌ای آدم به … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

Instagram

لیز بود پاییز بود

منتشرشده در عکس | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای Instagram بسته هستند

مثلا یه دریلی باشه، آدم کله‌اش رو سوراخ کنه، هرچی فکر هست توش بریزه بیرون. بعد دوباره سوراخ رو ببنده. کله خالی بشه. سفید بشه. آدم صبح بیدار شه بگه به به چه هوای خوبی. چرا کسی اینو اختراع نکرده؟

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

در سفرم. نمی‌دانم کی برمی‌گردم یا اصلا بر می‌گردم. حتی به اینجا.

منتشرشده در سفر | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

Instagram

منتشرشده در عکس | برچسب‌شده | دیدگاه‌ها برای Instagram بسته هستند