بایگانی نویسنده: لوا زند

فکر کنم خیلی سال‌ها قبل، شاید نه ده سال قبل اینجا از ندیم نوشته بودم. ندیم از من دو سال کوچک‌تر است. عمویش با عمه من ازدواج کرده بودند. (عمویش یعنی شوهر عمه من خیلی وقت‌ است که فوت کرده‌اند.) … ادامه‌ی خواندن→

سه سال گذشته من همه اش از خونه کار کردم. سگ‌ها از اول زندگیشون به بودن مدام من در کنارشون عادت دارن. حالا که روزا بیشتر بیرونم، به شدت لوس شده‌اند. لورکا که هیچ توجهی به من نمی‌کرد حالا همه … ادامه‌ی خواندن→

این چند روزه چه اتفاقاتی افتاد؟ احتمالا برای کلاس بچه‌ها یک معلم پیدا کردم. تلفنی با هم حرف زدیم. قرار شد برنامه کار و قیمتش را برایم بفرستد. خانم نقاشی اهل مصر است. رفتم با کاترین- مسئول بخش دواطلب‌های یکی … ادامه‌ی خواندن→

یک کار دیگر هم باید بکنم. بروم شروع کنم ببینم چطور می‌شود پایه‌های یک مدل برنامه آموزشی در خصوص وضعیت پناهنده‌ها را برای مدرسه‌ها تعریف کرد. احتمالا بروم سراغ مدرسه گلستان. شاید هم اصلا با سعیده حرف زدم. می‌خواهم یک … ادامه‌ی خواندن→

می‌خواهم دوتا کار تازه بکنم. یعنی شروع کنم به برنامه ریزی برایشان. یکی اینکه بروم سراغ این رفیق‌های تکی ام- مغزهای فراری پراکنده در گوگل و فیس‌بوک و اپل- اول بگویم که بروند تحقیق کنند که این منابع کارهای انسان‌دوستانه … ادامه‌ی خواندن→

عزیزی دیروز ایمیل زد که اینجا رو می‌خونه و کارش درست کردن وبسایت هست و اگه کاری باشه مایل هست که همکاری کنه. گفتم دمت گرم و مرسی. کجایی. گفت ایران. *** در فرم‌های اداری برای ثبت ARTogether در ایالت … ادامه‌ی خواندن→

ظهر با یه آقای موسیقیدان معروفی قرار داشتم. قرار خیلی خوب پیش رفت. بسیار خونگرم، دلنشین و همینطور با اطلاعات بود و منابع زیادی رو بهم معرفی کرد و قول همه جور همکاری رو هم داد. کلا گفت که منم … ادامه‌ی خواندن→

اتفاق دیگری که افتاد این است که آن خانم فاندریزر که شش هفته مرا «زیر نظر» داشت گفت که تصمیمش را گرفته و با ARTogether کار می‌کند. گفت که هفته‌ای سه ساعت با ما کار می‌کند. یک ساعتش فقط مشاوره … ادامه‌ی خواندن→

یک اتفاق خوب افتاد برای ARTogether. یکی از این جاهایی که ایمیل زده بودم برای درخواست کمک رایگان قانونی، کالج حقوق دانشگاه برکلی بود. اولین ایمیل را یک ماه پیش زده بودم بهشان. کسی که جواب داد- خانم دبرا- بود … ادامه‌ی خواندن→

آمده‌ام به یک کنفرانس دو روزه «زنان جوان کارآفرین». البته من خیلی با ترجمه کارآفرین برای Entrepreneurs موافق نیستم. حداقل در زمینه اجتماعی‌اش. در هر حال یک شبی سحر لینک این گروه را برای من فرستاد. من هم های بودم … ادامه‌ی خواندن→