بایگانی روزانه: 10 ژوئن 2013

گفتم یک وقتی بود که اصلا برایم نبود که جسمت کجاست. من کنار تو بیدار می‌شدم. با تو صبحانه می‌خوردم، با تو می‌رفتم به کتابخانه. با تو شنا می‌کردم، با تو زندگی می‌کردم. یک وقت‌هایی خودت سر و کله‌ات پیدا … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

آدم وقتی یک‌بار می‌برد که برود، وقتی یک‌بار چمدانش را می‌بندد، برای همیشه رفته‌است. حتی اگر بگوید که عاشق است،‌ حتی اگر برگردد، حتی اگر تصمیم بگیرد دوباره بسازد. آن چمدانی که بسته می‌شود،‌ هیچ وقت باز نمی‌شود. در آن … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

فکر کنم هنوز گرممه حالیم نیست چی گذشته بهم هفته قبل. حالا یا اینقدر بدن واکسن تولید کرده که دیگه مصونیت کامل پیدا کردم یا اینکه گرماش که بره دردش شروع می‌شه.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

این کتاب را میخوانم. میگوید که چقدر ملت (آمریکایی ها) حساس (تقریبا به هرچیزی) شده اند و چطور همه عواطف و احساسا غریضی بشری نام مرض پیدا کرده. کتاب به شدت درگیرم کرده. تمامش که کردم در موردش مینویسم. قول … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

از سفر برگشته ام و اینترنت خانه حالا دیگر قطع است. پشیمان شدم از وصل کردنش. کتاب خوانی هایم تعطیل شده بود و کارهای دستم. همه در شور و حال انتخابات اند. من شوقی ندارم. احساس عاشقی را دارم که … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند