بایگانی سالانه: 2012

خطوطی بی‌سر و ته با صدایی بلند

دیگه وقتش بود از اون بلوط قدیمی بکشم بیرون. عکسای بالای سرش دیگه هیچ شباهتی به من نداشتند. این شد که دوتا عزیز دل از دو نقطه جهان کلی با من سر و کله زدند تا به این‌جا رسیدیم. حالا … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای خطوطی بی‌سر و ته با صدایی بلند بسته هستند

I used to like, almost, all women live inside me; the little one who never grow, the crazy hyper one, the colorful one, the one who cries all the time, the kind one, the beast one, the all time high … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

با برادر در شهر- ۲

من: دقت کردی هرچی بزرگ‌تر می‌شیم بیشتر شبیه مامان و بابا می‌شیم؟ رها: شبیه اونا نمی‌شی. عاقل می‌شی.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای با برادر در شهر- ۲ بسته هستند

با برادر در شهر

من در حال فر مژه کشیدن. یعنی در واقع مژه را داخل فرمژه فرو بردن رها: یعنی شما دخترا فکر می‌کنید پسرا واقعا به فر مژه شما نگاه می‌‌کنند. من: من واسه خودم اینکارو می‌کنم نه واسه پسرا رها: تو … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای با برادر در شهر بسته هستند

پیش‌تر ها یک مقاومت درونی‌ در من وجود داشت که وقتی یه جا خونه دارم و یه جا موقتی هستم، بجنگم – حالا نه جنگ واقعی، با خودم- که اینجا موقته. زیاد زحمت نکش سرش. واسه همین سرش می‌جنگیدم و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

یکم: باید برم رای بدم. روز سه‌شنبه همه جا قیامته. تنبلم. هوا سرده و چپیدم زیر پتو. دوم: تمام روز شنبه رو کار کردم. اگه دکترا رو اینطور می‌خوندم، سه ساله تمام شده بود. سه: بیشتر از وقتی که دانشجو … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

اون وقتی هست که فکر می‌کنی خوابیده، آهسته می‌ری زیر ملافه‌ها و یواشکی‌تر تنت رو می‌چسبونی بهش. نه دلت میاد بیدارش کنی، نه دلت میاد بغلش هدر بره. بعد آروم خودتو جا می‌کنی توی بازوهاش و پشتتو می‌کنی بهش که … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

“Have you ever confused a dream with life? Or stolen something when you have the cash? Have you ever been blue? Or thought your train moving while sitting still? Maybe I was just crazy. Maybe it was the 60’s. Or … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

مسئله اینه که اگه یکی دیگه هم گل بخره، یکی دیگه هم از شکل و شمایل و سر و وضعت تعریف کنه، یکی دیگه هم به قصد و بی‌قصد یه چی به آدم بگه آدم خوشش بیاد، یهو تو دلش … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

طوفان سندی اومده این شرق آمریکا. همه ترسیدن و من هنوز خیالم نیست. تمام شنبه و یک‌شنبه و دوشنبه رو کار کردم. بالاخره امروز تعطیل کردم،‌ چون ساختمون تعطیل شد. بعد از خونه کار کردم. الان اومدم خونه یکی از … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند