بایگانی ماهیانه: نوامبر 2012

Benson & Hedges

فایده ندارد تنم بوى تو را نمیگیرد سیگارهاى تقلبى

منتشرشده در عکس | دیدگاه‌ها برای Benson & Hedges بسته هستند

از این وبلاگ متنفرم چرا نمی‌بندمش. یه احساس گهی این تو دارم و احساس می‌کنم این آدمی که این تو اینقدر هیچ شباهتی به من نداره و اینقدر سفید هست که حالم بد میشه. سفید رو نمی‌دونم چطور تعریف کنم. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

منم می‌دونم که اگه آدم یه دفعه ببره درد و مرگش یه لحظه است من دیگه طاقت مردن ندارم. ندارم.  

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

نمی‌دانم و می‌دانم که دو دلی‌ام برای پذیرفتن پیشنهاد کار چیست. گفتند که می‌خواهند قرارداد را تمدید کنند. فکر می‌کردم می آیم اینجا و بعد از چندماه که تیم بسته شد، کار را آنلاین می‌کنم و دوباره کوله‌پشتی می‌اندازم پشتم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | برچسب‌شده , , , | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

خطوطی بی‌سر و ته با صدایی بلند

دیگه وقتش بود از اون بلوط قدیمی بکشم بیرون. عکسای بالای سرش دیگه هیچ شباهتی به من نداشتند. این شد که دوتا عزیز دل از دو نقطه جهان کلی با من سر و کله زدند تا به این‌جا رسیدیم. حالا … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای خطوطی بی‌سر و ته با صدایی بلند بسته هستند

I used to like, almost, all women live inside me; the little one who never grow, the crazy hyper one, the colorful one, the one who cries all the time, the kind one, the beast one, the all time high … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

با برادر در شهر- ۲

من: دقت کردی هرچی بزرگ‌تر می‌شیم بیشتر شبیه مامان و بابا می‌شیم؟ رها: شبیه اونا نمی‌شی. عاقل می‌شی.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای با برادر در شهر- ۲ بسته هستند

با برادر در شهر

من در حال فر مژه کشیدن. یعنی در واقع مژه را داخل فرمژه فرو بردن رها: یعنی شما دخترا فکر می‌کنید پسرا واقعا به فر مژه شما نگاه می‌‌کنند. من: من واسه خودم اینکارو می‌کنم نه واسه پسرا رها: تو … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای با برادر در شهر بسته هستند

پیش‌تر ها یک مقاومت درونی‌ در من وجود داشت که وقتی یه جا خونه دارم و یه جا موقتی هستم، بجنگم – حالا نه جنگ واقعی، با خودم- که اینجا موقته. زیاد زحمت نکش سرش. واسه همین سرش می‌جنگیدم و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

یکم: باید برم رای بدم. روز سه‌شنبه همه جا قیامته. تنبلم. هوا سرده و چپیدم زیر پتو. دوم: تمام روز شنبه رو کار کردم. اگه دکترا رو اینطور می‌خوندم، سه ساله تمام شده بود. سه: بیشتر از وقتی که دانشجو … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند