بایگانی روزانه: 8 می 2012

آن حالی است که فکر می‌کنی اگر تمام شود روئین‌تن می‌شوی. چند بار شد و ما هنوز روئین‌تن نشدیم؟

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

با موبایل خبر می‌خواندم که تکست داد. یعنی روی صفحه افتاد که فلانی تکست داده. خبرم را تا ته خواندم بعد رفتم سر تکست. نه اینکه جلوی خودم را بگیرم. حتی رغبت نکردم برم ببینم چی نوشتی. طبعا کار داشتی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

جلوی آینه ایستاده بودم و سعی می‌کردم خط چشم‌هایم را قرینه هم بکشم که یک دفعه اشکم سرازیر شد. یاد آن دختره افتادم که یک چیزی را شروع کردی باهاش و حالا تویش گیر کردی. یاد خودم افتادم. حتی تلخی‌اش … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

الان جایی هستم که اصلا یادم نمی‌آید هیچ زمان دیگری در زندگی تجربه‌اش کرده باشم. هیچ وقت اینقدر «بی‌حس» نبودم. کرخت شاید کلمه بهتری باشد. پوست کلفت، بی حس، کرخت. همانم. نه چیزی مرا هیجان‌زده می‌کند، نه چیزی غمگینم. نه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند