مرا در توییتر دنبال کنید
توییتهای منبلوط را در ایمیل بخوانید
بایگانی ماهیانه: نوامبر 2011
بیستم نوامبر دو هزار و یازده
شده جریانی اونی که اینقدر کتک خورده، یه شب که کتک نخوره فکر میکنه چه خوشبخته
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای بیستم نوامبر دو هزار و یازده بسته هستند
نوزدهم نوامبر دو هزار و یازده
یه عالمه با منا حرف زدم. هیچ وقت میتونیم خودمو به خاطر کاری که با بچگیها و نووجونیهاش و حتی جوونییاش کردم ببخشم؟ خیلی سنگینه. خیلی خیلی.
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای نوزدهم نوامبر دو هزار و یازده بسته هستند
هجدهم نوامبر دو هزار و یازده
مامان و بابا رو خوابوندیم رفتیم سه تایی تو ماشین من یواشکی علف کشیدیم. بعد رها میگه فکرشو میکردید؟ دوباره بچه شدیم سه تایی مامان بابا رو خواب میکنیم میریم الواتی.
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای هجدهم نوامبر دو هزار و یازده بسته هستند
هفدهم نوامبر دو هزار و یازده
یه وقتایی آدم فقط لازم داره بین اونایی باشه که باهاشون آشنان نه فقط آشنا. یه ذره اونور آشنا. نگران هیچی نباشه. فقط خودش باشه و همه همه بدونن که درد این روزاش چیه. شمال کالیفرنیا ( سن فرانسیسکو و … ادامهی خواندن
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای هفدهم نوامبر دو هزار و یازده بسته هستند
شونزدهم نوامبر دو هزار و دوازده
گفته بودم که چقدر چقدر چقدر دلم بغل میخواد؟ انگار هزارساله هیچی بغلم نکرده آروم بشم. بغل بزرگ آروم میخوام. خیلی زیاد.
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای شونزدهم نوامبر دو هزار و دوازده بسته هستند
پانزدهم نوامبر دو هزار و یازده
بعد از هفت سال قراره خودمون پنجتا دوباره باهم شام بخوریم. امیدوارم هیچکی بهش اشاره نکنه. هرچند احتمالا همه تو فکرشون این میگذره دلم تنگ شده واسشون.
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای پانزدهم نوامبر دو هزار و یازده بسته هستند
چهاردهم نوامبر دو هزار و یازده
قدیم قدیما یه خانوم باشخصیتی بود که اگه برنامه شش ماه آیندهشو نمیدونست که فلان روز فلان ساعت کجاست، استرس میگرفت در حد خودکشی. اما زمونه عوض شده. بد عوض شده. حالا یارو مجبور شده به خاطر هماهنگی با چندنفر … ادامهی خواندن
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای چهاردهم نوامبر دو هزار و یازده بسته هستند
سیزدهم نوامبر دو هزار و یازده
اینترنت خانه سه چهار روز است که قطع است در این مدت دوتا کتاب خواندم چهارتا فیلم دیدم به کارهای عقب افتاده بانکی رسیدم خانه را مرتب کردم به پدر بزرگ مادر بزرگ زنگ زدم هر روز چند ساعت رفتم … ادامهی خواندن
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای سیزدهم نوامبر دو هزار و یازده بسته هستند
دوازدهم نوامبر دو هزار و یازده
امون از گریه وسط خودارضایی.
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای دوازدهم نوامبر دو هزار و یازده بسته هستند
یازدهم نوامبر دو هزار و یازده
آخرش یه جایی هست که از جات بلند میشی، شمعها رو فوت میکنی و در قفل. اون لحظه آخر که در رو قفل میکنی، اون پوزخنده به خودت. اون پوزخنده.
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای یازدهم نوامبر دو هزار و یازده بسته هستند