بایگانی ماهیانه: آوریل 2011

شن بیابون رفته تو دلم.می‌سوزه بیا ببین می‌تونی درش بیاری.

-اعتماد -علامت سوال -من -آشفتگی، امید، چالش … … … -سبک، تیز، آرام، بی‌قرار، ساکت

-چند مایل شد؟ -نمی‌دونم۰ دوهزار و پونصدتا شاید -بازی کنیم -بازی کنیم

-حلقه‌های رو می‌بینی که هی تکرار می‌شن؟ -ها؟ -این حلقه‌ها، این حلقه‌های تکرار شونده، این زمان کشدار، این کتاب تاریخ، این ورق خوردن -آب بخور -ها؟ -بنویس -نمی‌تونم. تکرار می‌شه. خیلی سریع تکرار می‌شه

-بریم؟ -نمونیم

گشتیم، نبود نگرد، نیست جدی

کلمه‌ام نیست سفید شدم امروز

الکی که گریه می‌کردم پشت میز آشپزخونه، تو حموم، تو تخت، تو ماشین دست راستش رو باز می‌کرد می‌گفت بیا بعد یه طوری با همون دست بغلم می‌کرد که سرم بیافته رو شونش بعد یه ذره من هق هق کنم … ادامه‌ی خواندن→

نصف شب شد دیگه باید برم خونه چایی دم کنم وان رو پر از آب جوش کنم سیگار و چایی رو ببرم تو وان و به تو فکر نکنم

فنا شدن «توان» نمی‌خواهد، دستهای خالی باز لازم دارد و چشم‌هایی بسته.