الکی که گریه میکردم
پشت میز آشپزخونه، تو حموم، تو تخت، تو ماشین
دست راستش رو باز میکرد میگفت بیا
بعد یه طوری با همون دست بغلم میکرد که سرم بیافته رو شونش
بعد یه ذره من هق هق کنم
بعد میگفت چته عشقم
میگفت عشقم
میگفت عشقم
میگفت عشقم
میگفت عشقم
میگفت عشقم
میگفت عشقم
….
مرا در توییتر دنبال کنید
توییتهای منبلوط را در ایمیل بخوانید