بایگانی روزانه: 23 آگوست 2010

پایین

همانطور که دور می‌شدم، از آینه بغل نگاهش می‌کردم. هر وقت ناراحت است و می‌خواهد بغضش را قورت بدهد، دستش را می‌کند توی موهایش. خیلی دیر شده بود و باید کامیون را سر ساعت اینجا تحویل می‌دادیم. اینقدر صبح شلوغ … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای پایین بسته هستند