بایگانی سالانه: 2008

مکاشفه- شنبه

توی آرایشگاه نشستم و منتظرم که نوبتم بشه. یه دختر و پسر خیلی جوون میان تو. مکزیکی حرف می‌زنن و منتظرن که نوبتشون بشه. پسره اومده که موهاشو اصلاح کنه. آرایشگر مکزیکی می‌خوان و صبر می‌کنن که سر اون خلوت … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای مکاشفه- شنبه بسته هستند

شبانه- جمعه

روزها همچنان گنگ و ساکت می‌گذرند. درونم همچنان می‌جوشد و زبانم همچنان ساکت. نگفته زیاد است، خیلی زیاد. اما نمی‌دانم چطور حس را با کلمه منتقل کنم. این مشکل همیشگی من است که برای حس‌هایم کلمه نمی‌یابم. برای آشفتگی و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای شبانه- جمعه بسته هستند

من از تو می‌مردم

من از تو می‌مردم اما تو زندگانی من بودی تو با من می‌رفتی تو در من می‌خواندی وقتی که من خیابانها را بی هیچ مقصدی می‌پیمودم تو با من می‌رفتی تو در من می‌خواندی تو از میان نارون ها ، … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای من از تو می‌مردم بسته هستند

لحظه‌ای که اولین دروغ رو به مخاطبتون می‌گید (‌معشوقه،‌دوست، همکار، ارباب‌رجوع،‌صاحب‌کار و …) گند می‌زنید به همه رابطه. برای من، برای همیشه.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

LUV

فردا- یعنی دیگه الان،‌ چون ساعت دو صبحه- تولد بهترین خواهر دنیاست. ما از اون خواهر‌هایی نیستیم که همیشه در حال حرف زدن باهم باشیم. یه وقتایی یه هفته هم میشه که بهم زنگ هم نمی‌زنیم. اما منا یه خاصیت … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای LUV بسته هستند

از در و دیوار که می‌گن میریزه،‌ حکایت امروز من بود و هست.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

پارمیدای من کوش؟

سلام امیروسین! بالاخره می‌خوای دو کلوم راجع به «پارمیدا» در آهنگ جاودانه «پارمیدای من کوش؟»* بنویسی یا خودم دست به کار شم؟ این تبعیضی که تو بین «لی لی» و «پارمیدا» می‌ذاری اصلا قابل قبول نیست. * از عشق تازه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای پارمیدای من کوش؟ بسته هستند

حدس بزنید*

کور شوم اگر دروغ بگویم. ساعت شش و هشت دقیقه صبح است. من هشت دقیقه قبل، راس ساعت شش، با صدای مهیب یک انفجار در خواب و زنگ موبایلم از خواب پریدم. خواب دیدم در مدرسه جادوگری هری پاتر هستم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای حدس بزنید* بسته هستند

چرا می‌گویند دنیا کوچک است؟ هیچم کوچک نیست. آنقدر بزرگ است که حتی به رویاها هم باید پوزخند زد وقتی فاصله‌ – این فاصله لعنتی- آن‌ها را می‌کشد. — سوال بی‌ربط: کسی از مصر اینجا را نمی‌خواند؟

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

رعشه

و این شب لعنتی صبح نمی‌شود….نمی‌شود…

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای رعشه بسته هستند