بایگانی روزانه: 17 اکتبر 2008

شبانه- جمعه

روزها همچنان گنگ و ساکت می‌گذرند. درونم همچنان می‌جوشد و زبانم همچنان ساکت. نگفته زیاد است، خیلی زیاد. اما نمی‌دانم چطور حس را با کلمه منتقل کنم. این مشکل همیشگی من است که برای حس‌هایم کلمه نمی‌یابم. برای آشفتگی و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای شبانه- جمعه بسته هستند

من از تو می‌مردم

من از تو می‌مردم اما تو زندگانی من بودی تو با من می‌رفتی تو در من می‌خواندی وقتی که من خیابانها را بی هیچ مقصدی می‌پیمودم تو با من می‌رفتی تو در من می‌خواندی تو از میان نارون ها ، … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای من از تو می‌مردم بسته هستند