بایگانی روزانه: 27 اکتبر 2008

دست‌هایت را دوست می‌دارم

رانندگی می‌کنم و کنار من خوابیده. ابی می‌خواند جاده خلوت است و من سعی می‌کنم زیرچشمی نگاهش کنم. انگار در خواب می‌خندد. چیزی زیر پوستم می‌رود. به خودم فکر می‌کنم. به تمام تردید‌هایم، دیوانگی‌هایم، خستگی‌هایم، آرزوبافی‌هایم، بدخلقی‌هایم، سردرگمی‌هایم و نبودن‌هایم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای دست‌هایت را دوست می‌دارم بسته هستند