بایگانی سالانه: 2006

ناتاشا!

من نمیدونم این چه ترانه ای هست که میخونه. اما به شدت از ” ناتاشا” بدم میاد هرکی که هست. بس که هی راه رفت تو خونه خوند: ” ناتاشا دلم و شکستی ناتاشا..” این سوژه جدیده؟

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای ناتاشا! بسته هستند

فوبیا

فوبیای شما چی هست؟ آیا از بچگی تا حالا تغییر کرده؟ آیا ترسی جایگزین ترس دیگه ای شده؟ ——— من بچه که بودم مرگم رو فقط در دو چیز میدیدم. افتادن از روی پل و مرگ در اثر زلزله. روی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای فوبیا بسته هستند

COOL!

یه ضرب المثلی هست که میگه دوستاش رو ببین , خودش رو بشناس. این مثل هیچ وقت در مورد من صدق نکرده. قشر دوستانم همیشه اونقدر متفاوت و عجیب و غریب بودن که یافتن شباهت بین من و اونها سخت … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای COOL! بسته هستند

دفعه دومم بود که با مسولین این موسسه جلسه داشتم. دفعه اول خیلی دیر خبرم کردن و من به لطف صنم و انار عزیز یه سری مطلب در مورد تاریخ جنبش زنان ایران و فعالیتهای داخل ایران مخصوصا تو سالهای … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

کارگاهی در مورد رزومه

از طرف مجموعه فرهنگی هنری تهراندعوت شدم که یه برنامه یکی دوساعته در مورد چگونگی درست کردن یک رزومه انگلیسی داشته باشم. قراره که یک کنفرانس ویدویی باشه. به این صورت که من اینجا بشینم جلو دوربین و مایکروفون و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای کارگاهی در مورد رزومه بسته هستند

با بسیج همگانی سانسور را به عقب برانیم

گزارشگران بدون مرز از ٧ تا ٨ نوامبربرگزار می کند با بسیج همگانی سانسور را به عقب برانیم ما همگان را فرا می خوانیم که از روز ٧ نوامبر (١۶ آبان) ساعت ١١ تا چهارشنبه ٨ نوامبر (١٧ آبان) با … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای با بسیج همگانی سانسور را به عقب برانیم بسته هستند

من خیلی به دعواهای دمکراتها و جمهوری خواها کار ندارم. دلم میخواد – و تا حدی مطمئنم – که هر دوتا کنگره و سنا رو خواهیم گرفت. اما دو نکته راجع به انتخابات که هی میخوام بگم و این روزها … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

هفته خیلی شلوغی رو میگذرونم. میدونم باید از انتخابات – که امروزه- بنویسم و یه سری حرفها دارم در مورد کمپن بر علیه سنگسار که نگفته مونده. اما فعلا وقت نوشتن ندارم. مطالبی که این روزها پست میشه, نوشته های … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

اندر حکایت دوست ما و عضو شریف دوست پسرش

راهنمایی بودم که این دایی جان ناپلئون رو عمو علی داد دستم. یه سه شبانه روزی خوندم و خندیدم. بعد مامان خوند و بعد تو خونواده چرخید و کلا یه مدت همه میخندیدن. یادمه پسر عمه محترم شاکی شد که … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای اندر حکایت دوست ما و عضو شریف دوست پسرش بسته هستند

روزمره

۱. دوی دیروز خیلی خوب بود. بماند که من بیشترش رو تند راه رفتم و ندویدم. نفر اول پنج مایل رو تو هفده دقیقه دوید و من میدونم شما اصلا براتون مهم نیست که زمان من رو بدونید. ولی در … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای روزمره بسته هستند