برای کلاس روش‌های تحقیق این ترمم، دارم روی نحوه برخورد با دانشجویان مسلمان و با حجاب دانشگاه کار می‌کنم. یعنی بازخوردی که این زنان از سوی بقیه دانشجویان، استادان و کارکنان دانشگاه می‌گیرند. روش تحقیقم مصاحبه‌های عمقی و گروه‌های متمرکزه. تا چند ساعت دیگه باید اولین پیش‌نویسم رو تحویل استاد بدم. الان که داشتم جمع بندی می‌کردم داده‌ها رو به این فکر می‌کردم که چقدر نتایج این تحقیق کوچک کلاسی شرم‌آوره. واقعا شرم‌اوره.
یکی از روش‌های تطبیق با محیط برای گروه‌های اقلیت مذهبی -به طور کلی- اینه که به این تبعضات و نابرابری‌ها به چشم یک جور امتحان (الهی)‌نگاه می‌کنند و با فکر به آینده ( که اون رو از آن خودشون می‌دونن) و حقیقتی‌ (‌که باز هم در قالب مذهب گروه تعریف می‌شه) که اون رو حقیقت واقعی می‌دونن در مورد این طور برخوردهای نابرابر عکس‌آلعمل خاصی نشون نمی‌دن و اغلب اون فرد (‌یا جامعه ستمکار) رو به خداوند (‌تعریف شده بر اساس مذهب)‌ واگذار می‌کنند.
بدون اینکه بخوام هیچ انتقادی رو به این گروه از زنان وارد کنم ( چون تا حد خیلی زیادی به عنوان یک زن اهل خاورمیانه،‌حالا گیرم بی‌حجاب،‌ مشکلاتشون رو درک می‌کنم) دارم به این فکر می‌کنم چرا نباید یک گروه تشکیل داد و بر ضد این رفتارهایی که هر روز شاهدش هستند قدمی برداشت. لااقل بقیه متوجه می‌شن که شاید عملشون – از خیره شدن در حیاط دانشگاه گرفته تا با صدای بلند گفتن که «به کشورت برگرد تروریست» – رو چهارتا آدم دیگه نفی می‌کنن.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.