زنانگی گم شده

معرف زن بودن من چیست؟
دامنی که به پایم است؟ مردی که با او می‌خوابم؟ روژ لب قرمز؟ موی بلند؟ گریه‌های وقت و بی‌وقت؟ ناز کردن‌های گاه و بی‌گاه؟ سینه‌هایم؟ تکه گوشت وسط پایم؟
یعنی اگر من از امروز دامن نپوشم، با زن بخوابم، آرایش نکنم و دیگر ناز و عشوه نیایم، چیزی از زن بودن من کم می‌شود؟ چه کسی زنانگی را با این معیارها تعریف کرده؟
این روزها بیشتر و بیشتر می‌شنویم که زنان باید از زنانگی خودشان لذت ببرند. اما این زنانگی چیست و در چه بستری تعریف شده است؟ آیا این زنانگی هم در همان چهارچوب و بستر قوانین و تاریخ مردسالار تدوین نشده است؟ چه کسی می‌تواند معین کند که اگز زنی بگوید که من با لباس صورتی‌ رنگ ویکتوریاز سکرت احساس زنانگی می‌کنم آنوقت این زن تحت تاثیر رسانه‌ها و جامعه مصرف گرایی که آنهم توسط مردان شکل گرفته، قرار دارد یا واقعا زنانگی‌اش را این تعریف می‌کند؟ و آیا باید برگشت و این زنانگی تحت تاثیر ویکتوریاز سکرت را نقد کرد یا گذاشت که این زن از زنانگی‌اش لذت ببرد؟
من اگر نخواهم لباس «زنانه» بپوشم و نخواهم در چهارچوب‌های قراردای و از پیش تعریف شده برای زن قرار بگیرم چاره ای جز پوشیدن لباس ها و مدل مو و آرایش «مردانه» ندارم. اما مگر این «مردانگی» در همان بستر تعریف نشده است؟ اگر هم بخواهم با آنچه که با آن راحتم گذران امور کنم این «راحتی» من چطور شکل گرفته و چرا من باید با این مدل راحت باشم نه با مدل دیگر؟
قضیه فراتر از اعضای بایولوژیک بدن است. آقای محترمی تمام روز شنبه را سعی کرد بفهمد من بالاخره لزبینم یا می شود به من نخ داد! دچار سردرگمی شده بود بین جنسیت ظاهری من و مدل ظاهر شدنم در جمع. جنس و جنسیت ( اجراگیری جنس) را نمی‌توانست با هم تطبیق بدهد یا حداقل با «نرم» جامعه تطبیق بدهد و این به وضوح کلافه‌اش کرده بود.
طفلک لیلا. زنگ زده بود من بعض کرده را دلداری دهد، بحثمان کشیده شد به نظریه نسبیت فرهنگی و آنچه به موج سوم فمینیزم معروف شده. برای من هر آنچه که بخشی از من است، بخشی از زنانگی من هم هست. اما چطور می‌شود مشخص کرد که این «من» و «زنانگی» در یک بستر مطلق شکل گرفته؟ بحث پیچیده‌تر از این حرف‌هاست.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.