روزمره ها

چهار روزه تعطیلم. جمعه رو خودم مرخصی گرفتم و دوشنبه هم تعطیل رسمی هست ( بزرگداشت کشته شدگان جنگهای امریکا)
جمعه:
این جراحی هانی بالاخره انجام شد. یه درد قدیمی یادگاری فوتبال های ایران تو زانوی راستش. بالاخره بیمه ما پوشش داد و تونستیم عملش کنیم. عمل خوب بود و دکتراش هم راضی بودن. یه دلهره بدی داشتم تمام هفته قبل. با اونکه هزار بار با همه دکترها حرف زده بودم باز هم نگران بودم. بدیش هم این بود که نمیتونستم دلهره ام رو نشون بدم. جمعه هم از صبح تا شب پدرم تو این بیمارستانی که اصلا سیگنال نداشت در اومد.
الان همه چی خوبه و ما خودمون رو تو فیلم و تخت غرق کردیم. دیروز رفتم ” هالیوود” رو خالی کردم. تا این لحظه ” Walk the Line ” , ” Rumor Has It ” , ” Mona Lisa Smile “و ” Get Rich or Die Tryin” رو دیدیم. من در مورد این آخری هیچ نظری ندارم. ار اون معقوله جو گیری هست. داستان زندگی ” فیفتی سنت” !
واسه ذخیره امشب هم ” North Country ” رو داریم با ” Family Stone” . تا فردا هم یه فکری میکنیم.
————————–
تو این هیر و ویری من دارم یه کتاب میخونم به اسم ” Philosophy Gym” که بدجوری من رو جذب کرده. نمیدونم یه همچین چیزی تو زبان فارسی هم داریم یا نه. در موردش مینویسم. مخصوصا یه بخش که مصاحبه یه مرد مسیجی هست با خدا.
بیشتر از این الان نمیگم.
——————-
بی هیچ دلیلی از وبلاگ نوشتن تو این شرایط احساس گناه بهم دست میده. اما از اونجایی که من یه ذره پر رو تر از این حرفام باز هم خواهم نوشت.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.