تخم ما و توپ آنها

این نوشته مخاطب خاص دارد. حالا هر دفعه در چت و ملاقات به رویم نیاورید و فکر نکنید بنده در ملا عام هم اینطور با شما برخورد می کنم. اتفاقا این دو خط آخر هم مخاطب خاص دارد.
می گوید نگو تخم. زشت است. خارجی اش را بگو . می گویم خوب باشد. از این به بعد به جای تخم مرغ هم می گویم توپ مرغ. نه نمی شود. مرغ بینوا ماده است. تخم ندارد. پس باید گفت تخم نداشته مرغ. این چطور است؟
نه . این تخم با أن توپ فرق دارد. نداری دیگر. نمی فهمی. آها. پس عقلم هم در تخم نداشته ام است.
حکایت رانندگی است. فحش خارجی می شود داد. فاک و ماک و اینها مثل نقل و نبات می آیند و می روند. حتی مادرش را هم می خواهی به فاک ببری. حالا من نمی دانم از کی فاک بردنی شده. جاهای دیگر قبلا می بردند. اما آنجا دیگر فارسی است. خوبیت ندارد بگویی. آن هم جلوی زن جماعت بی تخم. راست می گویم دیگر.
یک بحثی است به اسم “ریختن قباحت فحش های ناموسی در زبان دوم”. اسم واضح است از خودم است. حالا شاید یک چیزی در این مایه ها باشد. حکایت آن فامیل اینجا بزرگ شده است که جلوی ما فاک نمی گفت. اما اعصابش مدام یک کلمه ک دار می شد و به ما می گفت که اینقدر کاف شین نگو. ما هم با این همه حجب و حیا مانده بودیم چه گونه حالی اش کنیم که اینها “کول” نیست مادر جان. زشت است. نگو جلوی این همه خانم بدون تخم. الله اکبر.
حالا اینهمه حرف نامربوط زدیم اینجا. یک خاطره از ده – دوزاده سالگی هم تعریف کنم که این بحث تکمیل شود. مزیت بازی کردن با پسر بچه ها در کوچه, یادگرفتن کلماتی بود که کاربدش را می دانستی اما معنی اش را نه. می دانستی کجا به کارش ببری. اما نمی دانستی چرا باید به کارش برد. شاید برای همین بود که آن روز به پدرم گفتم. این کنترل را بده به من. این شبکه خیلی برنامه هایش تخمی است. می خواهم عوضش کنم!

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.