پانزدهم آگوست دوهزار و یازده

منتظرم تاکسی که نه، این رانند آژانس مسافرتی بیاید و مرا ببرد فرودگاه که بروم دبی و از آنجا بروم دوحه که فردا ظهر باشم وین.
هنوز نمی‌دانم کی برخواهم گشت به آمریکا و اصلا آیا می‌خواهم برگردم یا نه. همه چیز فعلا روی هواست و منم و جانی آرام و جوانی.
نپال چیزی را در من کاشت که مدتها دلم را برایش شخم زده بودم.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.