ظاهرا می‌گویند ما ملت طنازی هستیم. یعنی قریحه و ذوق طنز پروری داریم. این شاید درست باشد، اما چیزی که کم پیدا می‌شود ظرفیت قبول طنزهایی است که به خود ما برمی‌گردد. این خود از سیاستمداران و نویسندگان و هنرمندان و روزنامه نگارانمان را شامل می‌شود تا می‌رسد به خود ما آدم‌های دانشجو و شاغل و بی‌کار و اصلا همه. ما شاید در مورد بقیه شوخی کنیم، اما دوست نداریم کسی با ما، با سابقه ما، با نوشته ما، با درس ما، با دانشگاه ما، با کار ما،‌ با بستگان ما، باعادت‌های روزمره ما، با…شوخی کند. خودمان هم خیلی کم باخودمان شوخی می‌کنیم. به خودمان «گیر» نمی‌دهیم و خودمان را دست نمی‌اندازیم. .
بعد هم- تا جایی که من می‌دانم- نداریم کسانی مثل جان استوارت و تینا فی و علی جی و جان لنون و بقیه خیل این کمدین‌ها و مجری‌هایی که رسما کارشان شوخی کردن با افراد سرشناس جامعه است. حالا بماند که در این شوخی‌ها چقدر ظرافت و نکته هم نهفته است. سال گذشته که انتخابات ریاست جمهوری امریکا بود، کار به جایی کشیده بود که خود کاندیداها هم شروع کرده بودند به دست انداختن خودشان. سارا پیلین ادای خودش را در‌می آورد!‌ فکر می‌کنم مک‌کین هم گفته بود که آدمی‌ که نتواند در مورد خودش شوخی کند، آدم حوصله سربری است.
یک سری تابوها هم داریم در جامعه خودمان. کوچکتر باید حرمت بزرگتر را نگه دارد و درست نیست جوان‌ترها بزرگ‌ترها را «دست بیاندازند » یا معمولا زن‌ها و مردها باهم شوخی نمی‌کنند یا شاگرد با معلم. ما هم که قربان خودمان بروم انگار مرکز منظومه شمسی هستیم. آنقدر خودمان را جدی می‌گیریم که انگار همه جهان دور کله ما می‌گردد. زیادی خودمان را جدی می‌گیریم. تمرین می‌خواهد، اما واقعا آدمی که نتواند به خودش و تعلقاتش و گذشته و عادت‌هایش بخندد، آدم حوصله سربر و غیرقابل معاشرتی است.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.