بایگانی سالانه: 2012

بیست و هشتم ژانویه دو هزارو دوازده

منا اومد آماده بشیم بریم عروسی. من خونه دوستم بودم. تب و تاب عروسی دلم می‌خواست،‌ اما جفتمون بی‌حوصله بودیم. غر زدیم قبل از رفتن. بعد رفتیم یه آریشگاهی همچی شینیون کرده (بعله. موهای من به اندازه شینیون هم رسیده) … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و هشتم ژانویه دو هزارو دوازده بسته هستند

بیست و هفتم ژانویه دو هزار و دوازده

-What if I tell you im a prophet? – Ok! Be one. What can I do? -Don’t you want to know how I saw god? How she sent me messages? -Yeah! Right! SHE! -Well, the god who has chosen me, … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و هفتم ژانویه دو هزار و دوازده بسته هستند

بیست و ششم ژانویه دو هزار و دوازده

یه جایی توی نامه‌ام نوشتم که قبول کردم که ما با هم غریبه شدیم. بعد تو جوابش نوشت: «ما الان غریبه‌ایم؟ تو این حرفا که الان بهم گفتی رو به کدوم غریبه‌ای می‌تونی بگی؟» اینو تو جواب ننوشتم، ولی فکر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و ششم ژانویه دو هزار و دوازده بسته هستند

بیست و پنجم ژانویه دو هزار و دوازده

فقط سرم رو بذارم روی سینه‌ات، بدونم که هستی. که واقعی هستی. همین.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و پنجم ژانویه دو هزار و دوازده بسته هستند

بیست و چهارم ژانویه دو هزار و دوازده

چطور آدم می‌تونه نه سال رو بنویسه برای کسی که نه ساله دیگه ازش خبری نداره ولی قبل از اون نه سال،‌ سال‌ها بهترین دوستش بوده؟ چی باید بنویسم؟ کار؟ درس؟ احوال والدین؟ سفر؟ مذهب؟ روابط؟ ازدواج؟ طلاق؟ خود الانم؟ … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و چهارم ژانویه دو هزار و دوازده بسته هستند

از یه جای دوری صدای گریه بچه میاد. صدا محوه، اما صدای گریه بچه است. امروز پیش تراپیستم گریه کردم. هفته قبل بهش گفته بودم از اینهمه قدرتی که دارم می‌ترسم. بلد نیستم کنترلش کنم. این هفته اینطوری ذلیل بودم. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

یه ساعت دیگه باید برم سر کلاس درس بدم. درس این هفته‌شون در مورد پوشش و مراسم عروسیه. بنابراین من باید در مورد حجاب حرف بزنم و صیغه و کارکردهاش قدیم و جدید. کار کلاس دست خودمه. همه روز به … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

مدایح بی صله می‌خوانم از روی موبایل و گریه می‌کنم و چون نوبتِ ملاحانِ ما فرارسد آن خونریزِ بیدادگر در جزیره‌ی مغناتیس بر دو پای استوار بایستد زخمِ آخرین را خنجری برهنه به دندانش. پس دریا به بانگی خاموش ایشان … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بیست و سوم ژانویه دو هزار و دوازده

همه چی گنده. سی و سه ساله که همه چی گنده. تو آرشیو دانشگاه دنبال یه چیزی می‌گشتم،‌ به پوسترهای گروه ایرانی‌های دانشگاه رسیدم. تو یه فایلی بودن. از ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۰ شش تا پوستر بود. سه تاش دعوت از … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و سوم ژانویه دو هزار و دوازده بسته هستند

بیست و دوم ژانویه دوهزار و دوازده

باغچه رو مرتب کردم. شاخه‌های پایینی شمعدونی‌ها رو خلوت کردم. زمین رو واسه لاله‌ها باز کردم. خاکسترهای کف حیاط رو شستم. بطری‌های شرابی رو که جای شمع‌دونی ازشون استفاده می‌کنم رو چیدم رو یه کنده. بقیه کنده‌ها رو مرتب گذاشتم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و دوم ژانویه دوهزار و دوازده بسته هستند