از یه جای دوری صدای گریه بچه میاد. صدا محوه، اما صدای گریه بچه است. امروز پیش تراپیستم گریه کردم. هفته قبل بهش گفته بودم از اینهمه قدرتی که دارم می‌ترسم. بلد نیستم کنترلش کنم. این هفته اینطوری ذلیل بودم.
یه کوچ سرفری یه ساعت دیگه می‌رسه باید برم از ایستگاه اتوبوس برش دارم. یه مقاله رو باید تا صبح تمام کنم. سردبیرم ایمیل تذکر بهم فرستاد. تو خونه شیر ندارم. رو تخت اینقدر لباس ریخته و اتاقم اینقدر نامرتبه که دیشب تو راهروی خونه خودم خوابیدم.
به بچه‌هام گفتم برید جدایی نادر از سیمین ببینید بهتون نمره اضافه می‌دم. نگفتم خودم هنوز ندیدمش.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.