بایگانی سالانه: 2012

سعی می‌کنم به غیر از مادرم به کسی در خصوص حالم دروغ نگویم. بسته به کلمه‌ای که آن موقع پیدا کنم، سوال انگلیسی باشد یا فارسی، آشنایی طرف چقدر باشد (بماند که تنها به تکست سه نفر آدم در زندگی‌ام … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

چند هفته قبل با عزیز دلی حرف فضای شخصی و عمومی بود و قاطی کردن این فضاها و اینکه تکلیف آدم مشخص نیست، مخصوصا وقتی پای کسان دیگه‌ای هم در میون باشه. این رو اون موقع نوشتم. نمی‌دونستم بذارمش اینجا … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

امروز بیست و پنجم جولایه. صبح یازدهم به ملیکا زنگ زدم که من باید برم امروز سن فرانسیسکو. فلج شدم. پاشو بیا بگو من چی بردارم همراه خودم. پاشد وسط روز کاری اش اومد اونجا، قانعم کرد که احتیاج ندارم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

از اینهمه هایپر بودن – بیش فعالی- خسته شدم. داروهایی که باید بخورم برای مشکل خوابم- که روز نخوابم که شب بتونم بخوابم- مزید بر علت شده. بیش فعالی و عدم تمرکزی که اغلب همراهشه، فقط به از این شاخه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بیست و یکی دو سالم که بود یه مدت سه چهارماهی با یه پسری دوست بودم که تازه از یه رابطه‌ای اومده بود بیرون و حالش بد بود و داغون و من شده بودم سنگ صبور و دردل و این … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

من هیچ وقت همخانه نداشتنم. همخانه به معنای کسی که دخل و خرجمان جدا از هم باشد. یا بهتر بگویم هر وقت با کسی هم که زندگی می‌‌کردم وقتی می‌رفتم سر یخچال، فکر نمی‌کردم چی مال من است چی نیست. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

یک کاری کردم بس غریب. رفتم توی سایت گودریدز ثبت‌نام کردم که خیر سرم تابستان است، بدانم بقیه چه می‌خوانند که اگر خوب است من هم بخوانم. اپلیکشن آیفونش را دانلود کردم و تقریبا همه این اپلیکشن‌ها اول از آدم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بسکه زندگی خودم تو کوچه ریخته و دیگه هیچی برام مهم نیست، نمی‌فهمم معنای «خصوصی» رو. اگه از کسی اینجا چیزی نوشتم که باعث رنجش شد یا مسایل دوستانه خصوصی بود که نباید بلند می‌گفتم، معذرت می‌خوام. واسه همینه آدم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

نثر Augusten Burroughs را خیلی دوست دارم. یک مدل طنزی دارد که دیالوگ‌های کوتاه است با شرح فضای بسیار قوی. آدم حس می‌‌کند توی فضا نشسته و دارد یک استندآپ قوی می‌بیند. بر خلاف شرح فضای عالی، شخصیت‌پردازی‌اش قوی نیست، … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

آخه چرا این رفقای من می‌ذارن من مست برم تو اقیانوس، اما تلفنم رو ازم نمی‌گیرن؟ نه نه. دوباره نیافتاد توی اقیانوس. البته خدایش الان تازه فکر کردم که چرا مثل همیشه تو جیب شلوارم نبود که الان نابود شده … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند