چند هفته قبل با عزیز دلی حرف فضای شخصی و عمومی بود و قاطی کردن این فضاها و اینکه تکلیف آدم مشخص نیست، مخصوصا وقتی پای کسان دیگه‌ای هم در میون باشه. این رو اون موقع نوشتم. نمی‌دونستم بذارمش اینجا یا نه، حالا که با دوستم حرفامون یکی شده فکر کنم بذارمش بهتر باشه. لحنش، لحن حال و روزهای الان من نیست، اما در اصلش تغییری ایجاد نمی‌کنه.
****
اول تابستان دو هزار و هشت بحثی در وبلاگ‌های فارسی شروع شد که بعدها به «از تن نویسی زنانه» مشهور شد. نویسنده‌های مختلف نظرشون رو در خصوص اینکه آیا وبلاگ جایی برای نوشتن از حرف‌های خصوصی هست یا نه هم نوشتن. بحث داغ حدود یک ماه جریان داشت. . مخالف‌ها عقیده داشتند که «بحث‌های تخت‌خوابی» در وبلاگ‌ها نیست و «حریم شخصی» آدم‌ها باید محفوظ بمونه. موافق‌ها برخی نظرشون این بود که صاحب وبلاگ خودشونن و هرچی می‌خوان می‌نویسند یا اینکه به نظرشون «امر شخصی، امر سیاسی» و عقیده داشتند باید تابوهای «تن» و «بدن» و «زن» وهرچی که گفتن از اون تابو بوده (در طول تاریخ به خاطر جریان قدرت مردسالار و بحث کنترل بدن زن به عنواین مختلف) رو باید کنار زدن.
بحث «امر شخصی» و «امر عمومی» و «سیاست» و «قدرت» چیزی نبود که وبلاگستان فارسی کشفش کرده باشه. فمنیست‌های دهه‌های شصت و هفتاد، یکی از بحث‌های اصلیشون در خصوص وضعیت زنان و حقوقشون همین بوده. سال‌ها زن‌ها به خاطر اینکه یه چیزهایی «حریم شخصی» و «مقدس» خانواده است، و «گفتنش درست نیست» یا «ربطی به کسی نداره» و خطر از بین رفتن چهره و اعتبار در خیلی از جوامع، ساکت شدن. از مهترین این خفه‌ کردن‌ها – در کنار بحث اقتصادی جریان- هر چیزی بوده که به بدن زن و یا سکس و یا رابطه مشروع یا نامشروعش با -جنس موافق (تصور همچین چیزی تا مدتها اصلا وجود نداشته( یا مخالف- مربوط می‌شده. همیشه «زشت» بوده حرف زدن از این‌ چیزا. «زن خوب» نه تنها باید زن آفتاب ندیده بود که اگه حالا اگه آفتابی هم بوده و دیده باشه، نمی‌تونه و نباید در موردشون حرف بزنه.
اینا رو گفتم که بگم چقدر اون بحث یک ماهه در وبلاگ‌ها، مسیر خیلی از چیزها رو تو زندگی من عوض کرد. این بحث فضای عمومی و شخصی و مرز بندی‌های گفتاری و رفتاری همیشه برای من مسئله شخصی بوده. خودم یکی دو سالی بود که می‌نوشتم، اما هنوز نمی‌دونستم چی رو باید نوشت چی رو نه. این‌که حق کسی که باهاش اون زمان زندگی می‌کردم کجای نوشته‌ها هست. اما این مسئله «امر شخصی، امر سیاسیه» برای من خیلی درست بود. یعنی همیشه دیده بودم که چیزاهایی رو ازش منع شدم که آخرش به مسئله قدرت و کنترل (مخصوصا در خصوصن تن و بدن)‌می‌رسید. اون روز‌ها درگیر یک عفونت مدام واژنی بودم. دلم می‌خواست در موردش بنویسم. تو سکس مشکل داشتم، می‌خواستم در موردش بنویسم. اما همزمان در رادیو زمانه نویسنده و تهیه کننده یه برنامه بودم با اسم خودم و برنامه هم در مورد زنان بود. درگیر این بودم که آیا مخاطب ممکنه قضاوت کنه که نویسنده و تهیه کننده این برنامه یک «نویسنده پایین‌تنه»ای هست و این اعتبار کاری من رو کم کنه. این بحث وبلاگی برای من خیلی شخصی بود و یه جورهایی مسیر تحصیلی من رو هم عوض کرد. بیشتر خوندن در خصوص این موضع باعث شد که من موضوع یه مقاله رو عوض کنم و اصلا به جای تاریخ و جامعه شناسی سر از چیزهای دیگه دربیارم.
حالا دیگه سرکوب و سانسور برای من از بیرون نبود. خودم محافظه کارانه دو طرف رو می‌ذاشتم روی ترازو و قیچی می‌کردم حرف‌هام رو. خودم شده بودم باز تولید کننده همه چیزهایی بر علیه شون حرف می‌زدم. نمی‌گم بعد از اون بحث‌ها یک شب بیدار شدم و گفتم لتس گو پابلیک! اما فهمیدم معنای امر شخصیه سیاسیه یعنی چی. دیگه واقعا می‌دونستم- و هنوز هم خیلی خوب می‌دونم- وقتی یه جایی دارم با چهار تا آدمی که ده دقیقه هم نیست دیدمشون، دارم از سکس و پریود و بدن و رابطه و مستی و خیلی چیزای دیگه حرف می‌زنم، دارم به یه چیزهایی سوزن می‌زنم. این سوزن زدن شد یه بخشی از من. (الان اصلا نمی‌خوام قضاوتی کنم که خوبه یا بد)
از وقتی هم که دیگه خودم تنها زندگی می‌کنم و درگیر رابطه‌ای هم نیستم،‌ وضع بیشتر عوض شد. دیگه نگران آسیب زدن به چهره و اعتبار کس دیگه هم نبودم. اگه قرار بود «بی‌اعتباری» بمونه باز برای خودم می‌موند. اما آیا واقعا برام «بی‌اعتباری» آورد یا باعث شد چیزهای زیادی رو از دست بدم، وقتی سعی کردم تو جاهایی که دلم می خواست خلاف عرف عمل کنم و خودم باشم و خودمو بنویسم؟
حتما تنهایی رو که با خودش آورد. نمی گم از از دست دادن دوستانم یا کسانی که می‌شناختمشون ناراحت نیستم – که خیلی هم هستم- اما اگه بخوام بین اینکه خودم باشم و تنها باشم یا اینکه خودمو به شکل دلخواه دربیارم، مطمئنا اولی رو انتخاب می‌کنم. اگه تا چند ماه پیش شک داشتم، الان دیگه مطمئنم که بیشتر از هر وقت دیگه‌ای برای من « امر شخصی امر سیاسی» شده با همون اهمیتی که یک کمپین سیاسی برای اعضاش داره. به خاطر اینکه می‌دونم چی دارم می‌گم و چرا دارم می‌گم. نه اینکه پشت هر کلمه‌ شعاری پنهان باشه، اما یه باوری هست که منتهی میشه به یک سری عمل‌ها و عکس ‌العمل‌ها.
این روزها که درس و مشق بالاخره بعد از بیست و شش سال! داره تمام میشه و درگیر تقاضانامه و مصاحبه‌ و این حرف‌ها هستم، به خوبی نتایج تصمیم‌هام رو دارم می‌بینم. نوع حرفه من به نحوی به ایران و فارسی زبانان مربوطه، بنابراین اغلب جاهایی که باهاشون حرف می‌زنم اهل اینترنت و خوندن و شبکه‌های اجتماعی هستند. در دوتا از مصاحبه‌ها- که یکی شون به مسایل جنسی و زنان در ایران مربوط بود- رسما از من پرسیدند که نظرم در خصوص فضای عمومی و شخصی چیه و آیا اگر استخدامم کنند، چطور می‌تونم فضای شخصی و عمومی رو طبقه بندی کنم.
اما آیا این ادعای خودم بودن و نوع رفتاری که بر اساس این باور دارم به اعتبار حرفه‌ای من لطمه زد؟ با اعتماد کامل می‌گم که نه. کنار اون آدمی که لخت با عروسک کاغذی عکس می‌گیره و براش مهم نیست عکس مستش رو کی ببینه و از پریودش می‌گه و از سکسش با صدای بلند حرف می‌زنه یه زنی ایستاده که بسیار به قدرت مدیریت و رهبری که داره افتخار می‌کنه و باورش دار. در چهار سال گذشته – که همه اش رو هم دانشجو بود- مدیر یک سایت بسیار موفق سیاسی اجتماعی بود، دو تا کنفراس سه روزه بین ‌الملی رو مدیریت کرد از لحظه شروع تا آخر، یک پروژه رو داره تمام می‌کنه که براش عزیزه و می‌دونه یه قدم کوچیک اما نو برای آموزش تو ایران . بهترین دستیار استاد دانشکده‌ای شده که همه ازش متنفرن اونجا، مدیر بخش گروه فارسی زبان یک تحیقق خیلی گسترده در خاورمیانه بود، دو تا بورس خوب گرفته و سفر کرده و هر جا هم تاحالا تقاضای کار فرستاده، ازش برای مصاحبه دعوت کردند.
اگه چیزهایی رو هم این وسط از دست داده باشم، با اینی که بدست آوردم خوشحالم. حتی اگه به این زودی‌ها هم استخدام نشم، هم لابد قراره برم یه جاهای بهتر که توانایی کاری و حرفه‌ای آدم به خاطر نوع نگرشش به مسایل شخصی و عمومی زیر سوال نمی‌ره. من یه جای گرم و نرم نشستم و نگران این نیستم که آیا شب رو تو خونه می‌خوابم یا تو وزرا. وقتی من این مزیت رو دارم، می‌خوام لااقل ازش اونجوری که دلم می خواد و بهش اعتقاد دارم استفاده کنم و اگه بتونم باهاش یه تلنگری هم بزنم که چه بهتر. ماها رو دوش یه سری آدم‌ها وایستادیم که برای گفتن چیزهایی خیلی کمتر از این در مورد حق زن‌ها آزارها کشیدند.
همه اینهایی که گفتم در مورد تکلیف من ( با اعتقادی که الان دارم و ممکنه بعدا تغییر کنه و ممکنه اون موقع برای عوض کردن چهره تثبیت شده دیر باشه، اما می‌خوام این ریسک رو در خصوص آینده قبول کنم) با یه سری چیزا تو زندگیمه. هیچ وقت نمی‌گم و نمی‌خوام که بقیه هم اینطور فکر کنند. چند روز پیش هم نوشتم حتما چند باره و چند باره باید فکر کرد که آیا ارزشش رو داره یا نه.
دونستن این‌ها و تصمیمات شخصی که از باورهام میاد هیچ حقی رو برای من ایجاد نمی‌کنه که قوانین و مدل زندگی خودم رو در خصوص بقیه به کار ببرم و با فضای خصوصی بقیه مثل فضای عمومی خودم برخورد کنم و فکر کنم از هرچی که آدم می‌تونه در موردش حرف بزنه، می تونه هم در موردش بنویسه.
همه اینها هیچ حقی رو برای من ایجاد نمی‌کنه که باور خودم رو به بقیه بچپونم یا فرض رو بر این بگیرم که بقیه هم باید این باور رو داشته باشند. هیج حقی در من ایجاد نمی‌کنه وقتی من در فضای شخصی یکی رو مثل جون خودم دوست دارم و باهاش راحتم، بیام تو فضای عمومی هم همون نوع گفتار و کلمات و رمزها و کدها رو به کار ببرم. نباید فکر کنم آدمها با فرض اولیه اینطورند مگر اینکه خلافش ثابت بشه. بلکه دارم تلاش می کنم هرچی در مورد خودم عمومی تر بشم، یادم باشه که خصوصی بودن فرض اولیه است، مگر اینکه اجازه عمومی در خصوصش کسب بشه. فکر نکنم با اسم مستعار مخاطب خاص، با کسی با صدای بلند تو فضای عمومی دردل کنم و دردل بشنوم.
اینها هیچ کدوم توجیه قاطی کردن مرز خودم با بقیه نیست. اما چیزی که در مورد خودم صدق می‌کنه رو می‌تونم اینطور بگم. به نظر من برهنگی- هم به معنای فیزیکی و جسمی هم به معنای استعاری قضیه- زیباترین چیزهاست. آدم‌ها وقتی برهنه اند- بدن و روحش- خودشون هستند بی هیچ حجاب و لباسی. اما برهنگی هزینه داره. روحی و فکری اش خیلی هم گرون‌تر از برهنگی جسمه. عریانی زیباه، اما خیلی هنگفته و برای همینه که وجود برهنه آدم مثل تنه لخت یه درخت تو زمستون، یه گنجه

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.