بایگانی ماهیانه: اکتبر 2012

” We’r lonely people you and me Still we don’t call too frequently Sometimes when water is burning hot Feels just like freezing cold” Chinawoman

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

یه وقتایی از خوش‌خیالی خودم خنده‌ ام می‌گیره. از اینکه هنوز رویا می‌بافم، از اینکه هنوز می‌رم گوجه و خیار تازه می‌ذارم توی یخچال، از اینکه روتختی و پتوی نو می‌خرم. از اینکه نقشه می‌ذارم جلوم نقشه می‌کشم. شهر شهر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

Pain is/ or was the only feeling that used to make sense to me. The only “reality” i believed in. Then one night, last night, i found i don’t even feel the pain anymore. The numbness inside laughed at me … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

خونه- که نه، اتاق- خودمو گرفتم تو واشنگتن. یه جای خوبیه وسط شهر و نزدیک به همه چی و سر کار. قیمتش الکی گرون بود و من خر قرارداد امضا کردم، همه هم هی یادم میارن که گرونه چقدر و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

رفته بودم مسافرتی یکی دو ماه قبل و یکی از دوستای خیلی قدیمی یکی از آدم‌‌های سابق زندگیمون که تو فیس بوک دوستم هست، منو دعوت کرده بود که یه شرابی بنوشیم با هم. دوست خیلی قدیمی اون آدم سابق … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

سر ظهری نشستم تام یورک گوش دادم سر کار و الان هرچی می‌رم پایین سیگار می‌کشم، حالم هی بدتر می‌شه آخه آدم ظهر روز دوشنبه‌ای اول هفته می‌شینه تام یورک گوش می‌ده اونم این آهنگشو؟ الان که پایین بودم یکی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند