بایگانی روزانه: 11 اکتبر 2012

همو ببینیم که چی بشه راست می‌گه. آدما وقتی دیگه باهم نمی‌خوابن اصلا واسه چی باید همو ببینن.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

” We’r lonely people you and me Still we don’t call too frequently Sometimes when water is burning hot Feels just like freezing cold” Chinawoman

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

یه وقتایی از خوش‌خیالی خودم خنده‌ ام می‌گیره. از اینکه هنوز رویا می‌بافم، از اینکه هنوز می‌رم گوجه و خیار تازه می‌ذارم توی یخچال، از اینکه روتختی و پتوی نو می‌خرم. از اینکه نقشه می‌ذارم جلوم نقشه می‌کشم. شهر شهر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

Pain is/ or was the only feeling that used to make sense to me. The only “reality” i believed in. Then one night, last night, i found i don’t even feel the pain anymore. The numbness inside laughed at me … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند