بایگانی روزانه: 10 سپتامبر 2012

گفت ازم ناامید شدی حالا که بهم نزدیک شدی؟ گفتم یو ویش! بعد گفتم فرقی نکرده برام. از اولش نمی‌دونستم چی می‌خوام. الان هم نمی‌دونم که چی می‌خوام. اما خوشحالم که اومدم. گفت خوشحالم که بهت گفتم بیا. بعد همینطوری … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند