بایگانی سالانه: 2011

بیست و پنجم جولای دو هزار و یازده

سفر ناگهانی و بدون برنامه قبلی بیروت، بدون هیچ مطالعه و آشنا و هدف خاص، تبدیل شد به یکی از بهترین سفرهای تاحالای من. ملغمه‌ از چیزهایی که هر کدوم به تنهایی می‌تونست یه سفر رو به یاد موندنی کنه. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و پنجم جولای دو هزار و یازده بسته هستند

بیست و چهارم جولای دوهزار و یازده

بیروت -۱۳ فکر می کنم ساعت پنج صبح بود که اول من پریدم و بعد هم بچه‌هایی که بیرون خوابیده بودن و چند لحظه بعد هم بچه‌های توی چادر! نمی‌دونم تا حالا در معرض چیزی به اسم حمله پشه‌ها قرار … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و چهارم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

اون تن آفتاب سوخته، اون شونه‌های پهن، اون صدای بم عجیب، اون دستای صاف، اون لهجه عربی/ فرانسوی/ انگلیسی وقتی می‌پرسید: Oh, yeah?

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بیست و سوم جولای دوهزار و یازده

بیروت- ۱۳ صبح می‌خواستم برم یه غاری رو که بیرون لبنان هست و می‌گن فوق‌العاده است رو ببینم که این برو بکس لبنانی گفتن که می‌خوان برن یه جایی و اگه قول بدم که هیچ جا نگم و ننویسم کجاست … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و سوم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

بیروت- ۱۲ اینطورام نیست که وقتی اینور اونور می‌رید همه چی خوب باشه و همه آدم باشن و کمک کنند و مزاحمت ایجاد نشه و همه جا امن باشه. یه پسره لهستانی – از کوچ سرفینگ- ایمیل زد که دیدم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بیست و دوم جولای دو هزار و یازده

بیروت- ۱۱ قرار شد شب برم خونه یه دختری که شش تا سگ داره و هشت تا گربه و یه سری طوطی و لاکپشت و این صحبت‌ها. همدیگر رو گم کردیم و من هم تلفن نداشتم و دیگه آخرش یه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و دوم جولای دو هزار و یازده بسته هستند

بیروت- ۱۰ یک آقایی که از تو کوچ سرفینگ فهمیده بود من بیروتم ایمیل زد که ای لایک تو سی یو و از این حرفا. من هم خسته بودم، اما کلا حرامه که آدم شب بمونه تو خونه توی بیروت. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بیست و یکم جولای دوهزار و یازده

بیروت- ۹ با املییا (سوئد) و توماس (فرانسه)‌ پا شیدیم رفتیم طرابلس لبنان. دو ساعتی شمال بیروت. قرار بود صبح زود بریم، اما مستی دیشب امون نداد و سر ظهر را افتادیم. با یه اتوبوس سیر و سفر طوری رفتیم. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و یکم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

بیستم جولای دوهزار و یازده

بیروت- ۸ صبرا و شتیلا بچه‌ها میدون تیونه پیاده‌ام کردند و قرار شد چهار ساعت دیگه یه جایی منو دوباره ببین. می‌خواستم تنها برم. از میدون تیونه باید یه ده دقیقه تو خیابون جمال عبدل‌ ناصر به سمت جنوب غربی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیستم جولای دوهزار و یازده بسته هستند

دو صبحه. خوابم نمی‌بره. با پیژامه و دمپایی و لچک به سر اومدم لب ساحل راه برم. ملت هنوز دارن می‌خورن و می‌خندن و قلیون می‌کشن. منم شجریان داره تو گوشم می‌خونه ز من نگارم حبیبم خبر ندارد کجا رود … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند